گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اصحاب امام علی علیه سلام
جلد اول
ابو خمیصه



.( را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده است.( 1 « ابو خمیصه » ، شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 42
ابوذر غفاري (جندب بن جناده)
اشاره
است. او از سابقین و از اصحاب برگزیده پیامبر اسلام صلی « ابوذر » و معروف به کنیه اش « بریر » یا « جندب فرزند جناده » نام او
الله علیه و آله به شمار می آید، مورّخان می نویسند: وي چهارمین( 1) یا پنجمین نفري بوده که به نبوت و رسالت حضرت
.( ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله ایمان آورده است.( 2
ابوذر، مردي حکیم و دانشمند بود که سخنان عالمانه و حکیمانه او هنوز هم مورد توجه همگان بوده و در صداقت گفتار و
.( صراحت لهجه زبانزدِ عام و خاص است. ابن حجر می نویسد: مناقب و فضایل ابوذر به طور جدّ بسیار زیاد بوده است.( 3
او نخستین کسی بود که رسالت پیامبر اسلام و نبوّت آن حضرت صلی الله علیه و آله را به ایشان تبریک و تهنیت گفته است و
همین موضوع در ماجراي مسلمان شدنش مشهور است. او سه سال قبل از بعثت عبادت می کرد و نماز شب می خواند و
چهارمین نفري بود که اسلام آورد و با پیامبر صلی الله علیه و آله پیمان بست که در راه خدا ملامت ملامت کننده اي او را از
راه حق باز ندارد، و او از نظر عبادت و مناسک چون عیسی بن مریم علیه السلام بود و آسمان بر راستگوتر از او سایه نیفکنده
.( است.( 4
وي از بزرگان علم و فضیلت و از اعاظم زهد و تقوا به شمار می آید و شکی نیست که وي نزد همه مسلمانان و شخص پیامبر
گرامی اسلام صلی الله علیه و آله
و امیرمؤمنان علیه السلام جایگاهی بی نظیر داشته است.( 5) وي مقارن با مهاجرت مسلمانان، به شهر مدینه هجرت کرد و در
تبعید شد و در همان جا در گذشت.( 6) شیخ طوسی در بخش دیگر کتاب خود، ابوذر را از « ربذه » زمان خلافت عثمان به
.( یاران صدّیق امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شمار آورده و او را یکی از ارکان اربعه( 7) دانسته است.( 8
دفاع ابوذر از اهل بیت پیامبر
حمایت ابوذر تا پاي جان
علی در وصیت ابوذر
علی در سفارش ابوذر به مردم
برخورد ابوذر با کجرویهاي عثمان، تبعید و شهادت وي
ابوذر در شام
بازگشت ابوذر به مدینه و تبعید به ربذه
وداع امیرالمؤمنین و همراهان با ابوذر
سخنان امام و همراهانش با ابوذر
اعتراض عثمان و موضع گیري امام
وفات غریبانه ابوذر در ربذه
*****
تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 101 ؛ مستدرك حاکم، ج 3، ص 384 ؛ معرفه الصحابه، ج 1، ص 457 و ابن ابی الحدید در شرح
نهج البلاغه، ج 13 ، ص 224 ابوذر را چهارمین مسلمان ذکر کرده و می نویسد: همه محدّثان گفته اند که ابوبکر بعد از
گروهی از مردان، مسلمان شده است، وي هفت نفر را به ترتیب ایمان نام می برد: 1 - علی بن ابی طالب 2 - جعفر بن ابی
طالب 3 - زید بن حارثه 4 - ابوذر غفاري 5 - عمرو بن عَنبسه سلمی 6 - خالد بن سعید بن عاص 7 - خبّاب بن ارت. و می
گوید: ابوبکر بعد از این جماعت مسلمان شده است.
. اسد الغابه، ج 5، ص 186
. تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 102
معرفه الصحابه، ج 1، ص 457 ؛ اسد الغابه، ج 1، ص 301 ؛ در الاصابه، ج 7، ص 127 موضوع
تبریک و تهنیت ابوذر به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را نقل کرده است.
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 226
. رجال طوسی، ص 13 ، ش 12
ارکان اربعه که در بعضی از کتب رجالی آمده عبارتند از: ابوذر غفاري، سلمان فارسی، مقداد بن الاسود و چهارمین آنان
عمار یاسر و به قولی حذیفه بن یمان است. البته مشهور علما بر این قول اند که عمار یاسر چهارمین نفر از ارکان اربعه است.
.( (رجال طوسی، ص 57 و 43 و 37 و 36 ش 1
ارکان از نظر لغت جمع رکن به معناي ستون، عضو عمده، سرور، رئیس و... آمده است. (فرهنگ معین)
اما در اصطلاح علماي بزرگ شیعه شاید از این جهت به این افراد، ارکان اطلاق شده که این چهار بزرگوار در اعتقاد و ایمان
خود نسبت به برتري امیرالمؤمنین علیه السلام بر دیگر خلفا هیچ تردیدي به خود راه نداده و آن حضرت علیه السلام را جانشین
بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانسته اند. البته در برخی روایات آمده که گویا بر عمار یاسر تردیدي عارض شده
ولی او سریعاً به دامان ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشته است. از این رو، عمار چهارمین رکن از ارکان اربعه است.
شیخ مفید در کتاب خصال از محمد بن جعفر المؤدب نقل می کند که: ارکان اربعه از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله
.( عبارتند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار. (الاختصاص، ص 6
ارتد الناس الا ثلاثه نفر: سلمان، و ابوذر، و المقداد؛ بعد از » : ابوبکر حضرمی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود
رسول خدا صلی الله علیه و آله
راوي از امام پرسید: پس «. تمام افراد مرتد شدند (و دست از علی علیه السلام برداشتند) مگر سه نفر: سلمان، ابوذر و مقداد
«. قد جاض جیضهً ثم رجع؛ براي عمار تردیدي عارض شد، اما برگشت » : عمار چه طور؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود
( (رجال کشی، ص 11 ، ح 24
از این رو در برخی روایات، حذیفه بن یمان چهارمین فرد ارکان اربعه به شمار آمده است. شیخ طوسی می نویسد: حذیفه از
ارکان اربعه شمرده شده است. اما گوینده آن را ذکر نکرده است. (رجال طوسی، ص 37 ، ش 2) علامه هم در کتاب خلاصه،
حذیفه را جزو ارکان اربعه معرفی کرده و می نویسد: او یکی از انصار و یکی از ارکان اربعه و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه
( السلام است. (خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، ص 131 ، ش 349
با توجه به آن چه گذشت، ابوذر غفاري، سلمان فارسی، مقداد و عمار یاسر و یا حذیفه بن یمان هر چهار نفرشان از کسانی
اند که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله دست از امیرالمؤمنین علی علیه السلام برنداشتند و تا پاي جان از جانشینی و
خلافت آن حضرت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کردند و بر همین اعتقاد تا دم مرگ باقی ماندند و در طول
عمر با برکت خود این وفاداري و اعتقاد را به منصه ظهور گذاشتند.
ارتد الناس بعد النبی الا ثلاثه نفر: المقداد بن الاسود، و ابوذر » : برید بن معاویه از ابن جعفر علیه السلام نقل می کند که فرمود
الغفاري، و سلمان الفارسی، ثم ان الناس عرفوا و لحقوا بعد؛ همه مردم بعد
از پیامبر صلی الله علیه و آله مرتد شدند (و علی علیه السلام را رها کردند) مگر سه نفر: مقداد بن اسود، ابوذر غفاري و سلمان
«. فارسی. سپس مردم شناخت پیدا کردند و ملحق شدند
ان النبی صلی الله علیه و آله لما قبض ارتدّ الناس علی » : عمرو بن ثابت گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود
أعقابهم کفاراً الّا ثلاثاً: سلمان و المقداد و ابوذر الغفاري؛ همانا وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله رحلت کردند، همه
«. مردم به کفر گذشتگان خود برگشتند و مرتد شدند، مگر سه نفر: سلمان، مقداد و ابوذر غفاري
سپس امام علیه السلام در مقام بیان این ارتداد چنین فرمودند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفتند، چهل
نفر (از اصحاب) نزد علی بن ابی طالب علیه السلام آمدند و گفتند: به خدا قسم هیچ کسی را به غیر از تو طاعت نمی کنیم.
حضرت پرسید: چرا؟ گفتند: چون از رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم شنیدیم (که شما را به جانشینی خود تعیین
کرد). حضرت علیه السلام به آنان فرمود: آیا چنین می کنید؟ گفتند: آري. فرمود: بنابراین فردا سرها را بتراشید و نزد من
آیید. امام باقر علیه السلام می فرماید: فردا فقط همان سه نفر سلمان، ابوذر و مقداد آمدند و باقی نیامدند. آري، عمار یاسر هم
ما » : بعد از ظهر در حالی که دستش را روي سرش می زد نزد حضرت علی علیه السلام آمد و علی علیه السلام هم به او فرمود
لک أن تستیقظ من نومه الغفله ارجعوا فلا حاجه لی
فیکم أنتم لم تطیعونی فی حلق الرأس، فکیف تطیعونی فی قتال جبال الحدید، ارجعوا فلا حاجه لی فیکم؛ چه شد که از خواب
غفلت بیداري شدي، تو و دیگران برگردید و دیگر نیازي به شما ندارم، شما در حالی که مرا در یک سر تراشیدن اطاعت
«. نکردید، پس چه طور مرا در قتال و جنگ با کوه هاي آهنین اطاعت خواهید کرد؟! برگردید که دیگر نیازي به شما نیست
.( (الاختصاص، ص 6
. رجال طوسی، ص 36 ، ش 1
دفاع ابوذر از اهل بیت پیامبر
ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیده راستین خود در مواجهه با دشواري ها و
در مقابله با تبعیض ها کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به اراده استوار او راه نیافت. وي به تمام پیمان ها و
تعهداتِ خود در قبال اسلام و شخص نبی اکرم صلی الله علیه و آله وفادار ماند. او به همه دستورها و وصایايِ رسول خدا صلی
الله علیه و آله عمل کرد، و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش عدول نکرد. وي یکی از حواریّونی بود که تا آخر عمر از
سیره سیدالمرسلین صلی الله علیه و آله منحرف نشد. او در بیشترین جنگ هاي عصر رسالت در رکاب پیامبر اسلام علیه کفّار و
مشرکان شمشیر زد و پس از رحلت آن بزرگوار نیز بر اساس سفارش هاي آشکار و نهان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از
ملازمان راستین امیرمؤمنان علیه السلام بود و آشکارا مناقب و فضایل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را ترویج می کرد.
وي به راستی مصداق حدیث معروف
ابوذر با برخورداري از « در زیر آسمان کبود و در پهنه زمین، راستگوتر از ابوذر یافت نمی شود » : پیامبر اسلام بود که فرمود
چنین معناي بی نظیري به نشر معارف آل پیامبر و ترویج و تحکیم منزلت آنان پرداخت و در گرایش مردم به اهل بیت نقش
مهمّی ایفا کرد.
*****
حمایت ابوذر تا پاي جان
پس از ماجراي سقیفه و بیعت جمعی با ابوبکر خلیفه اول، امیرالمؤمنین علی علیه السلام براي استیفاي حق خویش و این که
وي به تصریح رسول خدا در حدیث ثقلین، غدیر خم، منزلت و آیه مباهله و... جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است، از
مسلمانان یاري خواست. او شب ها همسرش فاطمه علیهماالسلام را بر الاغی سوار می کرد( 1) و خود لگام آن را می کشید و
دو پسرش حسن و حسین علیهم السلام هم پیشاپیش پدر و مادر حرکت می کردند، آن گاه در خانه انصار و دیگران می آمد
و از آنان یاري می خواست. بدین سان چهل مرد به حضرت پاسخ مثبت دادند و علی علیه السلام با آنان به شرط ایستادگی تا
پايِ جان بیعت کرد و در ضمن با آنان شرط کرد که سحرگاه سر تراشیده و با سلاح به حضورش بیایند. اما چون سپیده دمید
( از آن گروه چهل نفري تنها چهار تن - با سر تراشیده و سلاح بر دوش - آمدند و آن چهار تن عبارت بودند از: زبیر،( 2
مقداد، ابوذر و سلمان.
علی علیه السلام بار دیگر شبانه بر در خانه همان چهل نفر رفت و سوگندشان داد که به یاریش بشتابند. آن گاه آنان گفتند:
فردا صبح به حضورت می آییم، ولی باز هم
آن چهار تن آمدند و کس دیگر نیامد. شب سوم نیز علی علیه السلام با آنان دیدار کرد و نتیجه همان بود که در شب هاي
قبل اتفّاق افتاده بود( 3) بنابراین ابوذر جزو معدود افرادي بود که تا پاي جان حاضر به حمایت از مولایش امیرمؤمنان علی علیه
السلام بود.
*****
زیرا حضرت فاطمه علیها السلام به علت آلام و ضربه هاي روحی ناشی از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و هجوم به بیت او
بیمار بود و نمی توانست به راحتی راه برود، از این رو حضرت علی علیه السلام در این داستان و پی گیري حق خود، و نیل به
مقصودش، فاطمه علیها السلام را بر الاغی سوار می کرد، و به در خانه مهاجر و انصار می برد.
زبیر تا زمان خلافت حضرت علی علیه السلام از یاران مخلص حضرت بود، پس از قتل عثمان و بیعت مردم با آن حضرت،
زبیر و نیز طلحه جزو نخستین اصحابی بودند که با علی بیعت کردند، ولی به علت این که حضرت قسمتی از مراکز کشور
اسلامی را در اختیار آنان قرار نداد، نقض عهد کردند و با همکاري عایشه جنگ جمل را به راه انداختند، در این جنگ، زبیر
و طلحه کشته شدند. و حضرت عایشه را با احترام به مدینه بازگرداند. براي اطلاع بیشتر به کتاب تجلی امامت (اثر دیگر
مؤلف)، بخش جنگ جمل مراجعه نمایید.
. شرح ابن ابی الحدید، ج 11 ، ص 14
علی در وصیت ابوذر
معاویه بن ثعلبه لیثی به من گفت: آیا می خواهی تو را به حدیثی که در آن شکّی نیست، آگاه سازم؟
گفتم: آري.
گفت: هنگامی که ابوذر بیمار شد، علی بن ابی
طالب علیه السلام را وصیّ خود قرار داد و کارهایش را به وي واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او
گفتند: اي ابوذر بهتر و زیبنده تر آن بود که امیرالمؤمنین عثمان را وصیّ خود قرار می دادي؟
ابوذر گفت:
به حق که من امیرالمؤمنین را وصی خود قرار داده ام؛ به خدا سوگند که وي (علی) بهار دل و آرام جان است، اگر روزي
سایه اش برسرتان نباشد، نه زمین را خواهید شناخت و نه اهل آن را.
ابن ثعلبه می گوید: من در آخر از ابوذر پرسیدم: اي ابوذر ما می دانیم که محبوب ترین مردم نزد تو همان کسی است که نزد
رسول خدا صلی الله علیه و آله از همه محبوب تر بوده است. حال بگو که آن شخص کیست؟
ابوذر گفت:
آري چنین است، بدانید که محبوب ترین مردم نزد من، این شیخ مظلوم یعنی علی بن ابی طالب است؛ زیرا او کسی است که
.( حقش به تاراج رفته است.( 1
*****
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 230
علی در سفارش ابوذر به مردم
از آن جا که ابوذر همواره امیرالمؤمنین علی علیه السلام را اول مسلمان می دانست و از هر نظر او را بر دیگران برتري می داد.
1) مردم را به برتري آن امام علیه السلام سفارش می نمودند و در هر فرصتی که پیش می آمد، این حقیقت را بازگو می کرد )
تا حجت بر همگان تمام شود.
رفتم، « ربذه » صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند: من براي عیادت ابوذر به صحرايِ « ابو رافع » ابن ابی الحدید از
چون می خواستم با او وداع کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به
زودي فتنه اي بپا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار علی بن ابی طالب و از دامن او دست بر
ندارید و از او پیروي کنید؛ چرا که از رسول خدا شنیدم که به او می فرمود:
أنت اولُ مَن آمَنَ بی، و أولُ مَن یُصافِحُنی یومَ القیامه، و أنت الصدیق الاکبر و أنت الفاروقُ الذي یُفِّرقُ بینَ الحقُِ و الباطِل، و
أنتَ یعسوب المؤمنین و المالُ یعسوبُ الکافرین، و أنت أخِی و وزیري، و خیرُ مَنْ اَتْرُكُ بعدي، تَفْضی دینی و تُنجزُ موعدي؛
اي علی، تو نخستین کسی بودي که به من ایمان آورده اي، و اولین کسی خواهی بود که در روز قیامت با من دست خواهی
داد، تو صدیق اکبر و فاروق اعظمی که میان حق و باطل فرق می گذاري و تو سالار مؤمنانی و اموال دنیوي سالار کافران
.( است، تو برادر من و وزیر منی، تو بهترین بازمانده منی که دَین مرا ادا می کنی و وعده هاي مرا برآورده خواهی کرد.( 2
از مجموع آنچه در این بخش گذشت، به خوبی پیداست که ابوذر غفاري در طول زندگانی و عمر با برکت خود مطیع و پیرو
امیرالمؤمنین علی علیه السلام بوده و او را امام و پیشواي خود و همه مسلمانان می دانسته و در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن
حضرت هیچ گاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرده و لب فرو نبسته است.
*****
. ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 116
. همان، ج 13 ، ص 228
ابوذر در شام
عثمان، ابوذر رضی الله عنه را به شام (محل امارت معاویه) تبعید کرد تا از اعتراض
ها و انتقادهاي او در امان بماند، اما او در شام نیز ساکت نماند و به رفتار شاهانه معاویه (امیر شام و کارگزار دولت عثمان)
اعتراض می کرد. معاویه ابتدا براي ساکت کردن ابوذر مقدار سیصد دینار پول برایش فرستاد، ولی او پس از سؤال و جواب
کردن با فرستاده معاویه و این که اگر حقوق سالیانه من است، می پذیرم و اگر صله و هدیه است مرا به آن نیازي نیست و
سرانجام دینارها را پس داد. تا این که معاویه کاخ سبزش را بنا کرد و ابوذر به بناي چنین ساختمانی اعتراض کرد و گفت: اي
.( معاویه، اگر از مال خدا این بنا را می سازي که خیانت است و اگر از مال خودت می باشد که اسراف است.( 1
*****
.256 - ر. ك: همان، ص 258
بازگشت ابوذر به مدینه و تبعید به ربذه
پس از مکاتبه معاویه با عثمان و اظهار عجزش در مقابله با قاطعیت ابوذر، سرانجام عثمان نامه اي براي معاویه نوشت و در آن
یادآور شد که: ابوذر را بر شتري چموش سوار کرده و همراه شخصی خشن (که شب و روز بتازد) به مدینه باز گرداند.
معاویه هم به دستور خلیفه عمل کرد و ابوذر را بر ناقه پیر و خشن (که جز پالانی نداشت) سوار کرد و او را با مرد بیرحمی به
.( مدینه فرستاد. وقتی ابوذر به مدینه رسید تمامی گوشت ران هایش از سختی راه و مرکبِ ناهموار ریخته بود.( 1
نقل می کند که گفته است: ابوذر، وقتی نزد عثمان وارد شد، عثمان به « صهبان اسلمی » واقدي در نقل دیگري به سند خود از
او گفت: تو همانی که چنین و چنان کردي!
امیر المؤمنین علیه السلام
فإن یکُ کاذباً فعلیه کذبُهُ و إن » : که در مجلس حاضر بود، فرمود: به تو همان راهنمایی را می کنم که مؤمن آل فرعون گفت
.(2).« یکُ صادقاً یُصِبْکُم بعضُ الذي یَعدِکُم إن اللَّه لا یَهدي مَن هو مُسرفٌ کذّابٌ
عثمان که انتظار نداشت حضرت علی علیه السلام به او چنین سخنی بگوید، پاسخ تندي به حضرت علیه السلام داد و حضرت
هم همان گونه به او پاسخ تندي داد. پس از آن عثمان، مردم را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را ممنوع الملاقات
نمود، و ابوذر مدتی را بدین گونه گذراند.
پس از مدتی دوباره ابوذر را نزد عثمان آوردند. در این مرتبه ابوذر با تندي، عثمان را خطاب کرد. عثمان در خشم رفت و
«. اخرج عنّا من بلادنا؛ از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو » : گفت
ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا. ابوذر گفت: آیا پس از هجرت باز عرب صحرانشین شوم؟ عثمان گفت:
آري. ابوذر گفت: پس به بادیه نجد می روم. باز عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور می فرستم و از ربذه دورتر، مرو و
.( چنین بود که ابوذر به دستور عثمان به ربذه تبعید شد.( 3
*****
.256 - ر. ك: همان، ص 258
اگر دروغگو باشد، دروغش بر عهده او است و اگر راستگو باشد، ممکن است بعضی از وعده هایی » ، سوره غافر ( 40 ) آیه 28
«. که می دهد به شما برسد که خداوند هر کس که دروغگو و مسرف باشد، هدایت نمی کند
. شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 259
وداع امیرالمؤمنین و همراهان با ابوذر
همان گونه که اشاره شد، عثمان نتوانست حق گویی هاي ابوذر را
صادر کرد و به مروان بن حکم مأموریت داد تا وسایل حرکت او و همسر و « ربذه » تحمّل کند، لذا حکم تبعید وي را به
فرزندانش را فراهم کند، و در ضمن دستور داد هیچ کس با وي سخن نگوید و او را بدرقه نکند.
این فرمان، کارساز بود و کسی جرأت نکرد ابوذر را بدرقه کند و یا مطلبی با وي در میان بگذارد؛ لیکن وقتی این خبر به
امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسید، بسیار گریست به طوري که محاسن مبارکش به اشک چشمانش مرطوب شد، سپس
أهکذا یُصنع بصاحب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله؟! انّا للَّه و إنّا الیه راجعون؛ آیا این چنین با صحابی رسول خدا » : فرمود
سپس حضرت از جا «. صلی الله علیه و آله برخورد می شود و تبعید می گردد؟! همه از خداییم و به سوي او بازمی گردیم
برخاست و به همراه برادرش (عقیل) و فرزندانش (حسن و حسین) و صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله (عمار
یاسر) و به نقلی با عبداللَّه بن عباس، فضل، قثم و عبیداللَّه بن عباس بر خلاف حکم ابلاغ شده به بیرون شهر رفتند و ابوذر را تا
.( دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت، حکم تبعید وي را زیر سؤال برده و بر حرکات ابوذر مهر تأیید زدند.( 1
*****
. ر. ك: همان، ص 252 و امالی مفید، ص 165 ، مجلس بیستم، حدیث 4
سخنان امام و همراهانش با ابوذر
سید رضی در نهج البلاغه سخنان امام علیه السلام و همراهانش را به هنگام وداع با ابوذر چنین آورده است:
یا أباذر، إنّک غَضِبتَ للَّه فارجُ مَن غَضِبتَ له، إنّ القوم خافوك علی دُنیاهم و
خِفتَهم علی دِینک، فاترك فی أیدیهم ما خافوُك علیه، و اهرَب مِنهم بما خِفتَهم علیه، فما أحوَجَهم إلی ما مَنعتَهم، و ما أغناك
عما مَنَعوك!...؛
اي ابوذر، تو به خاطر خدا خشم گردي، پس به همان کسی که برایش غضب کردي، امیدوار باش، این مردم از تو بر دنیایشان
ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آن چه را که آنان برایش در وحشتند به خودشان واگذار و از آن چه که می ترسی ایشان
گرفتارش شوند (عذاب الهی) فرار کن. عجبا! که چه محتاجند به آن چه از آن منعشان کردي و چه بی نیازي از آن چه که از
تو دریغ کردند. به زودي خواهی یافت که پیروزي براي کیست و چه کسی بیشتر مورد حسرت قرار می گیرد. اي ابوذر! اگر
درهاي آسمان ها و زمین به روي بنده اي بسته شود و او از خداي خود بترسد، خداوند راهی براي وي خواهد گشود. اي
ابوذر! آرامش خویش را تنها در حق جست و جو کن و غیر از باطل چیزي تو را به وحشت نیفکند، بدان اگر دنیایشان را می
پذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص می دادي (و با آنان کنار می آمدي) دست از تو برمی
.( داشتند.( 1
سپس عقیل، امام حسن، امام حسین و «. با برادرت ابوذر وداع کن » : سپس حضرت علی علیه السلام به برادرش عقیل فرمود
.( عمار یاسر هر کدام درباره فضایل ابوذر و اندوه خود به خاطر جدایی از او سخنانی گفتند.( 2
ابوذر در پاسخ گفت: اي خاندان رحمت، خدایتان رحمت کند! هرگاه شما را می بینم، رسول خدا صلی الله علیه
و آله را به یاد می آورم، من در مدینه دلبستگی و آرامشی جز شما نداشته و ندارم. اینک در حجاز بر عثمان گران بار شدم
آن گونه که بر معاویه در شام بودم، عثمان نمی خواست که در جوار برادر و پسر خاله اش در یکی از دو شهر (بصره و مصر)
3) باشم تا مبادا مردم را بر آنان بشورانم. او مرا به سرزمینی (ربذه) فرستاد که در آن هیچ دفاع کننده و ناصري جز خدا برایم )
«. نیست. به خدا سوگند، که همنشینی جز خداوند نمی خواهم و زمانی که با او هستم، از هیچ چیزي بیم ندارم
.( پس از این سخنان، ابوذر به تبعیدگاه برده شد و علی علیه السلام و همراهان به مدینه بازگشتند.( 4
*****
. نهج البلاغه، خطبه 130
. شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 253
حاکم بصره، عبداللَّه بن عامر پسر خاله عثمان و در مصر عبداللَّه بن سعدبن ابی سرح برادر رضاعی عثمان بوده است.
. شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 254
اعتراض عثمان و موضع گیري امام
بدرقه کنندگان چون به مدینه بازگشتند، عثمان در یک ملاقاتی که با حضرت علی علیه السلام داشت به صورت اعتراض
گفت: چه چیز تو را وادار کرد که فرستاده ام (مروان) را برگردانی و فرمان مرا کوچک بشماري؟ علی علیه السلام فرمود:
«. فرستاده تو می خواست مرا برگرداند، من نیز او را برگرداندم، ولی فرمانت را کوچک نشمردم »
عثمان: مگر نهی کردنم از سخن گفتن با وي به تو نرسیده بود؟
حضرت فرمود: مگر به هر گناهی که فرمان دهی، باید از تو اطاعت کنیم!
عثمان گفت: باید مروان حق خود را از تو بگیرد!
حضرت فرمود: از چه چیزي؟
عثمان گفت: از ناسزا گفتن به وي
و تازیانه زدن به مرکبش.
حضرت علی علیه السلام فرمود: در مورد مرکبش مرکبِ من آماده است. اما در مورد ناسزا گفتنش هیچ دشنامی به من
نخواهد داد، مگر این که مثل همان دشنام را به تو خواهم داد و بر تو دروغ نخواهم بست.
عثمان: چرا مروان تو را دشنام ندهد، گویا فکر می کنی از او بهتري؟!
.( حضرت فرمود: آري، به خدا از تو نیز بهترم. حضرت این را گفت و برخاست و از نزد عثمان رفت.( 1
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 254
وفات غریبانه ابوذر در ربذه
« ربذه » آري، ابوذر غفاري به جرم حق گویی و امر به معروف و نهی از منکر از جانبِ خلیفه سوم به ریگ زار بی آب و علف
1) خود با مرگ دسته و پنجه نرم کرد. همان گونه که رسول )« ذرّ » تبعید شد و پس از مدتی رنج و داغ از دست دادنِ فرزندش
یعیش وحده، و یموت وحده، و یبعث وحده، و یدخل الجنه وحده؛ به تنهایی زندگی می » : خدا صلی الله علیه و آله فرموده بود
وي به تنهایی در ربذه زیست و به .« کند و به تنهایی می میرد و به تنهایی مبعوث می شود و به تنهایی وارد بهشت می گردد
تنهایی جان سپرد و روحش به عالم ملکوت پرواز کرد.
امّ ذر (همسر ابوذر) نقل می کند: هنگامی که ابوذر در حال جان دادن بود، نگاهی به من کرد و اشک را بر گونه هایم جاري
دید، قلبش سوخت؛ پرسید: چرا گریه می کنی؟ گفتم: چگونه گریه نکنم در حالی که گذشته از رنج هایی که کشیده ام، و
اینک هم در سرزمین این چنینی از دنیا می روي،
من پس از مرگت، باید تو را کفن کنم، و حال آن که پارچه اي براي کفن تو ندارم.
ابوذر گفت: گریه نکن، به زودي گروهی از مؤمنان بر جنازه من حاضر خواهند شد و مرا کفن خواهند کرد و بر من نماز
خواهند خواند.
همسرش به ابوذر گفت: اکنون ایام حجّ تمام شده و حاجیان همه رفته اند، کسی باقی نمانده که از این راه گذر کند.
ابوذر پاسخ داد: من آن چه گفتم از پیامبر شنیده ام، زیرا روزي من و چند نفر دیگر در خدمت پیامبر نشسته بودیم، حضرت رو
لیموتنّ رجلٌ منکم بفلاه من الأرض تشهده عصابه من المؤمنین؛ یکی از شما در بیابانی از دنیا می رود و » : به ما کرد و فرمود
همسرم، تمام کسانی که در آن مجلس بودند، در آبادي از دنیا رفتند و جز «. گروهی از مؤمنان بر جنازه او حاضر می شوند
من که در این بیابان دست به گریبان مرگ هستم، کسی باقی نمانده است؛ مواظب راه باش که سخن پیامبر صحیح است.
در همین حال بود که ناگاه قافله اي از دور پیدا شد و گروهی سر رسیدند.( 2) و به محض مشاهده حالت اضطراب در روحیه
ام، پرسیدند چرا چنین مضطربی؟ گفتم: یکی از مسلمانان در حال احتضار است، براي تجهیز و تکفین او حاضر شوید و از
خداوند پاداش بگیرید. پرسیدند او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاري. همه پیاده شدند و خود را به بالین ابوذر رساندند. چشم وي
که به آنان افتاد، سخنی که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ایشان گفته بود، به آنان بشارت داد و سپس گفت: وضع مرا می
بینید، اگر
جامه اي داشتم مرا در همان کفن می کردید، ولی چون جامه اي ندارم، لذا مرا با پارچه هاي خود کفن کنید؛ شما را به خدا
سوگند می دهم، کسی که امارت و یا ریاست قومی را به عهده دارد، کفنم نکند.( 3) همسر ابوذر می گوید: این را گفت و با
من خداحافظی کرد و چشم هایش را بر هم گذارد و براي همیشه دیده از جهان فرو بست.
راوي گوید: گروهی که بر جنازه او حاضر بودند، هر کدام از امارت و ریاست بهره اي برده بودند؛ لذا براي کفن کردنش با
توجه به وصیتش به مشکل برخوردند. آن گاه جوانی از انصار پیش آمد و گفت: من دو جامه به همراه دارم که مادرم با
دست خود آن را رشته و بافته است، یکی بر تنم هست و دیگري را در اختیار شما می گذارم که وي را با آن کفن کنید. آنان
بر او نماز خواند. سپس بدن پاك او را دفن کردند و بر قبرش اشک ها ریختند. « عبداللَّه بن مسعود » چنین کردند، و
طبق نقل مورخان: مالک اشتر، حجر بن ادبر و حذیفه بن یمان( 4) در میان آن جمع بودند و پس از وفات ابوذر آن گروه که
هشت نفر بودند، همسر ابوذر و فرزندش را با خود به مدینه بردند و عثمان دیگر مزاحمتی براي آنان فراهم نکرد.
« ربذه » ابوذر در سال 32 هجري، دو سال قبل از خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دیار غربت و سرزمین بی آب و علف
به ملکوت اعلی پیوست و براي همیشه این زبان گویا و کوبنده ظالمان خاموش شد و قلب دنیاپرستان را شاد
.( و دل مؤمنان را در غم و اندوه فراوان فرو برد.( 5
*****
ابوذر در موقع جان دادن، همسر و نیز » : ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 44 ، از محمّد بن کعب نقل می کند
پسرش (ذر)، در کنارش بودند.
هم حضور داشت. « مالک اشتر نخعی » طبق نقل برخی از مورّخان در میان این گروه
ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص .« ابوذر قبل از آمدن آن گروه، از دنیا رفته بود » : در بعضی از نقل ها آمده است که
.44
طبق نقل ابن اثیر در الکامل، ج 2، ص 265 اسامی آن گروه که کنار جنازه ابوذر در ربذه حاضر شدند، عبارتند از: مالک
اشتر، عبداللَّه بن مسعود، بکر بن عبداللَّه تمیمی، ابو مفزر تمیمی، اسود بن یزید، علقمه بن قیس، حلحال ضبی، حرث بن سوید
تمیمی، عمرو بن عتبه سُلّمی، ابن ربیعه سُلّمی، ابو رافع مزنی، سوید بن شعبه تمیمی، زیاد بن معاویه نخعی و... در این نقل نام
حجر بن ادبر نیامده است.
؛ ر. ك: اسد الغابه، ج 1، ص 302 ؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 173 ؛ معرفه الصحابه، ج 1، ص 462 تاریخ طبري، ج 4، ص 309
. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 265
ابو ربیع بن ابی العاص
از امام صادق علیه « عبداللَّه بن سنان » . ابو ربیع باجناق امیرالمؤمنین علیه السلام و داماد رسول خدا صلی الله علیه و آله بود
السلام نقل می کند: پنج قریشی اند که شیعیان راستین و از یاران امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام بودند و تا آخر عمر
.( داماد پیامبر صلی الله علیه و آله است.( 1 « ابن ابی العاص » وفادار ماندند، یکی از آنها
*****
. رجال کشی، ص 63 ، ش 111
ابو رزین اسدي (مسعود بن مالک)
او از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام است.( 1) ابن حجر، می گوید: او کوفی و مورد وثوق و از علماي عصر خود بوده است و
راوي حدیث از علی بن ابی طالب علیه السلام و ابن مسعود و معاذ بن جبل و... می باشد. وي در جنگ صفین در رکاب
.( حضرت علی علیه السلام بود. و قولی است که ابن زیاد او را در بصره به قتل رساند.( 2
*****
. رجال طوسی، ص 64 ، ش 30
. تهذیب التهذیب، ج 8، ص 142
ابو رمله انصاري
.( را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام شمرده است.( 1 « ابو رمله » ، شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 64 ، ش 28
ابو زبید طائی
ابو زبید، از یارانِ شاعر امیرالمؤمنین علی علیه السلام در صفّین است که در مدح امیرمؤمنان و در شدت و قدرت آن حضرت،
شعري را با این مطلع سرود:
انّ علیاً سادَ بالتَکرُّم
و الحِلمَ عند غایه التَحلُّم
.( - علی در بزرگواري و بردباري و در رفیع ترین درجه شکیبایی و پایداري، سرآمد همگان است.( 1
و حضرت علی علیه السلام در برابر اشعار ابو زبید، این دو بیت را سرود:
أنا الذي سَمَّتنی اُمّی حیدره
رئبال آجامٍ کریهُ المنظره
عبلُ الذِّراعین شدیدُ القسوره
أکیلهم بالصاعِ کیلَ السَّندره
- من آنم که مادرم نامم را حیدر و شیر گذاشت، شیر بیشه ها و با صورتی سخت در برابر دشمن.
- داراي بازوانی سترگ و شیري سخت هستم و کیل می کنم به صاع کیل سندره.
*****
. وقعه صفّین، ص 388
ابو زید مخزومی (مولی عمرو بن حریث)
ابو زید، از دوست داران امیرمؤمنان علیه السلام بود که در جنگ هاي آن حضرت شرکت داشت.( 1) و از عبداللَّه بن مسعود
.( حدیثی نقل کرده است.( 2
*****
. رجال طوسی، ص 66 ، ش 47
. تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 116
ابو ساسان (حضین بن منذر رقاشی)
اشاره
حضین (حصین) بن منذر از قبیله ربیعه بصره و از انصار رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام و
.( در جنگ صفّین بود.( 1 « بکر بصري » پرچم دار قبیله
از امیرمؤمنان علی علیه السلام، عثمان، مهاجرین، قنفذ و... نقل حدیث کرده است. و از شخصیت هاي مورد وثوق و صادق و
.( در جنگ صفین، پرچم دار علی علیه السلام بود و پس از صفین از سوي آن حضرت والی اصطخر گردید.( 2
وي از جمله یاران حضرت علی علیه السلام بود که از نظر ایمان و اعتقاد به ولایتِ حضرت پس از سلمان، ابوذر، مقداد و
عمار به شمار آمده است.
. رجال طوسی، ص 39 ، ش 31 ؛ وقعه صفین، ص 205
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 360
ابو ساسان و بازگشت به ولایت علی
خدمت امام صادق علیه السلام آمد. سؤالاتی کرد و جواب شنید تا این که در بین سؤال ها شنیدم که « عبدالملک بن اعین »
گفت: بنابراین همه مردم، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله هلاك شدند؟ امام فرمود: به خدا سوگند آري، اي پسر
اعین! همه مردم هلاك شدند. عبدالملک گفت: هر که در شرق و غرب بود، هلاك شد؟ امام فرمود: بله، همه هلاك شدند،
مگر سه نفر: سلمان، ابوذر و مقداد. سپس چهار نفر دیگر هم به آنان ملحق شدند: ابوساسان، عمار، شتیره و ابوعمره، بنابراین
.( آنان هفت نفر بودند که هلاك نشدند.( 1
البته در بعضی روایت ها به جاي کلمه هلاکت، ارتداد آمده است که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله غیر از پنج یا
.( هفت نفر بقیه مردم مرتد شدند.( 2
توضیح هلاکت و یا ارتداد مردم بعد از رسول خدا صلی الله
علیه و آله در بعضی احادیث بیان شده است، که مراد این است حق ولایت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام را با این
که از رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم شنیدند و در آیات و سخنان پیامبر در موارد دیگر متوجه شدند، اما همه
پس از رحلت پیامبر سکوت کردند و حق ولایت آن حضرت را فداي مصالح خیالی کردند و خود را از حق، دور نگاه داشتند
پس هلاك شدند و یا مرتد گشتند.
*****
. معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 126
همان (عن ابی بصیر قال قلت لابی عبداللَّه علیه السلام: ارتد الناس الا ثلاثه ابوذر و سلمان و مقداد).
دلاوري ابو ساسان در صفین
چون پرچم ربیعه چه بصري و چه کوفی نخست در دست خالد بن معمر بود، شقیق بن ثور که از ربیعه کوفه بود با خالد از
ربیعه بصره، رقابت داشت و بر سر حمل پرچم گروه در میان خود به گفت و گو و مجادله پرداختند و سپس اتفاق کردند که
بدهند. وي جوانی رشید و شرافت مند بود که پرچم سرخ رنگ قبیله را به دست گرفت و به « ابوساسان » پرچم را به دست
اهتزاز درآورد و شروع به پیشروي کرد، هنگامی که امیرالمؤمنین این حالت را دید، از دلیري و پایداري او خوشش آمد و در
حق او قصیده اي سرود که یک بیت آن این است:
لِمَن رایهٌ حمراءُ یَخفقٌ ظِلُّها
إذا قیلَ قَدِّمها حُضَینُ تَقدَّما
.( آن را به پیش می برد.( 1 « حصین » - این پرچم قرمز چنین به اهتزاز درآمده براي کیست؟ هنگامی که گفته شود به پیش ببر
می گوید: هنگامی که در صفّین علی علیه « حضین بن منذر »
اي حضین! به نام خدا پیش برو، و بدان که بر سر تو پرچمی مثل این پرچم سایه » : السلام پرچمی را به من سپرد، فرمود
.(2).« نیفکنده است؛ زیرا این پرچم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله است
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 5، ص 226 ؛ وقعه صفین، ص 289 و 290
. وقعه صفین، ص 300
ابو ساسان تسلیم خواست علی در حکمیت
پس از آن که معاویه و یارانش، قرآن ها را بر سر نیزه ها کردند و سران قبیله هاي عراق هرکدام نظري دادند که علی علیه
السلام به جنگ خاتمه داده و صلح کند و به حکمیّت قرآن تن در دهد و یا آن که به جنگ ادامه دهد، حضین (ابو ساسان) از
جمله کسانی بود که در حمایت از نظر امیرالمؤمنین و در ادامه جنگ، برخاست و با آن که در میان سران قبیله ها، از همه
.( جوان تر و سنّ کمتري داشت، و درباره فضایل امام علی علیه السلام سخنانی بیان کرد.( 1
اما سخنان امیرمؤمنان و یاران با وفایش اثر نکرد و با اصرار اشعث بن قیس و قاریان قرآن و هیاهوي دوچهره ها و افراد نادان
در سپاه علی علیه السلام کار را به حکمیت کشاند، و آنچه نباید بشود، شد.
*****
. وقعه صفین، ص 485
ابو ساسان پس از شهادت امیرمؤمنان
وي پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام از امامت و پیشوایی سبط اکبر، امام حسن مجتبی علیه السلام حمایت کرد و او را
.( چون حضرت امیر علیه السلام حمایت نمود و از رفتار ناپسند و کج روي هاي معاویه شدیداً انتقاد می نمود.( 1
به سال 97 یا 100 هجري با دلی پر از ایمان به امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندان اهل بیت علیهم السلام « حضین بن منذر »
.( درگذشت.( 2
*****
. شرح بن ابی الحدید، ج 16 ، ص 17
. ر. ك: تهذیب التهذیب، ج 2، ص 360 ؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 569
ابو سعید خدري (سعد بن مالک)
اشاره
سعد، فرزند مالک بن سنان بن ثعلبه انصاري و کنیه اش ابوسعید بود و همگان او را به کنیه می شناسند.
از بزرگان قبیله خزرج و از اصحاب رسول خداست. وي از فقهاي عصر خویش است و در برخی نقل ها آمده که: « ابو سعید »
او از فقها و اهل فتوا و از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است. هم چنین او اخبار و احادیث بی شماري از
حضرت علی علیه السلام و سایر خلفا و زید بن ثابت و دیگران روایت کرده که در کتاب هاي حدیث و تاریخ ثبت و به
یادگار مانده است.( 1) ابن حجر و ابن سعد نقل می کنند که: در میان جوانان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ
.( کس فقیه تر از ابو سعید خدري نبوده است.( 2) او هم چنین از یاران و اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام به شمار می آید.( 3
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به وي اجازه نداد تا در نبردهاي اولیه اسلام بر ضد مشرکین شرکت کند، چرا که آن
حضرت صلی الله علیه و آله او را براي پیکار، بسیار جوان می دید و از همین رو از فضیلت جهاد در راه خدا محروم ماند. امّا
پس از بلوغ در دوازده غزوه حضور یافت و بر ضد کفار و مشرکین وارد جنگ شد؛ و در زمان خلافت و امامت امیرالمؤمنین
علیه السلام در جنگ نهروان، در کنار آن حضرت حضور داشت.
ابوسعید و ایمان و اعتقاد به ولایت امیر مؤمنان
*****
ر. ك: اسد الغابه، ج 5، ص 211 ؛ الاصابه، ج 3، ص 78 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 180 ؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 290 ؛ سیر
. اعلام النبلاء، ج 4، ص 320
. الاصابه، ج 3، ص 78 ؛ طبقات الکبري، ج 2، ص 374
. رجال طوسی، ص 43 ، ش 2
ابوسعید و ایمان و اعتقاد به ولایت امیر مؤمنان
افرادي که پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر ایمان راستین خود پایدار مانده و از راه و رسم نبوي عدول
نکردند و حضرت علی علیه السلام را جانشین بلافصل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می دانستند، عبارتند از: سلمان فارسی،
ابوذر غفاري، مقداد بن اسود کندي، عمار یاسر، جابر بن عبداللَّه انصاري، حذیفه بن یمان، ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن
.( حنیف، ابو ایوب انصاري، عبداللَّه بن صامت، عباده بن صامت، خزیمه بن ثابت، ذو الشهادتین و ابو سعید خدري.( 1
کُنّا بنور ایماننا نحبُّ علی بن أبی طالب علیه السلام فمن أحبّه عرفنا أنه » : نقل می کند که گفت « ابو سعید » ابن ابی الحدید از
منّا؛ ما به نور ایمان خود علی بن ابی طالب علیه السلام را دوست می داشتیم و هر کس هم او را دوست می داشت، می
دانستیم که او
.(2).« از ماست
خیر الناس حمزه و جعفر و علی؛ بهترین » : از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که پیامبر فرمود « ابو سعید » باز همو از
.(3).«. مردم حمزه و جعفر بن ابی طالب و علی بن ابی طالب علیه السلام هستند
ابو سعید تا آخرین لحظه عمر از ارادت و ایمان خود به ساحت مقدس حضرت علی علیه السلام دست برنداشت و با ذکر
احادیثی که در فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله به یاد داشت، این حقیقت را بازگو می کرد.
او سرانجام در مصاف امیرالمؤمنین علیه السلام با خوارج نهروان در رکاب حضرت حضور یافت و با شرکت در جهاد در راه
خدا و یاري ولیّ خدا، بیش از پیش ارادت قلبی و ایمانی خود را به اثبات رساند.
خطیب بغدادي می نویسد: ابو سعید از فاضل ترین انصار است و روایات زیادي از رسول خدا صلی الله علیه و آله در حفظ
.( از او نقل حدیث کرده اند.( 4 « عبداللَّه بن عباس » و « جابر بن عبداللَّه انصاري » داشت و بسیاري از صحابه مثل
در جنگ جمل و صفین در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام نیامده است و علت عدم « ابو سعید » البته در تاریخ نامی از حضور
حضور او نیز مشخص نیست، شاید عدم حضورش در جنگ هاي جمل و صفین، نابینایی او باشد.( 5) و اللَّه اعلم.
*****
. بحارالانوار، ج 10 ، ص 358 ؛ ر. ك: رجال کشی، ص 38 ، ح 78
. شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 110
. همان، ج 15 ، ص 72
. تاریخ بغداد، ج 1، ص 180
رفتم و نابینا بود. شرح ابن ابی الحدید، ج « ابو سعید » حنش صنعائی می گوید: نزد
. 2، ص 261
ابو سفّاح بجلی
شیخ طوسی، ابو سفّاح بجلی را از اصحاب حضرت علی علیه السلام به شمار آورده و می نویسد: وي نخستین کسی بود که در
.( جنگ صفّین به شهادت رسیده است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 35
ابو سفن (ابو السفر)
از اصحاب علی علیه السلام بود( 1) وي همان ابوالسفر (سعید بن یُحمِد) همدانیِ کوفی است که « ابوسفن » به گفته شیخ طوسی
در صفّین حضور داشت.
ابن حجر وي را از راویان حدیث ابن عباس و دیگران یاد می کند و از ابن معین و ابو حاتم نقل می کند که او مردي مورد
.( وثوق، مطمئن و راست گو بوده است و وفات او را در سال 112 یا 113 هجري ذکر نموده است.( 2
*****
. همان، ص 66 ، ش 45 ؛ وقعه صفین، ص 328 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 12
. تهذیب التهذیب، ج 3، ص 372
ابو سلامه دألانی
از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام و از کوفیانی بود که در جنگ جمل شرکت داشت و در رکاب حضرت « ابو سلامه »
.( مجاهدت کرد.( 1
*****
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 4، ص 496
ابو سلیمان حضري
.( ابو سلیمان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام است در صفّین حاضر بود.( 1
*****
. وقعه صفّین، ص 369
ابو سلیمان مرعشی
ابوسلیمان مرعشی، از تابعین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و از یاران امیرمؤمنان علیه السلام بوده که در جنگ نهروان در
رکاب آن حضرت مجاهدت کرده است.
لا تبدؤوهم؛ شما » : نقل می کند که گفت:... قبل از آغاز جنگ، امیرالمؤمنین به اصحاب فرمود « ابو سلیمان » خطیب بغدادي از
اي» : تا آن که خوارج شروع به تیراندازي کرده و نبرد را آغاز کردند. در این میان شخصی گفت «. آغازگر جنگ نباشید
به دنبال این سخن، حضرت فرمان جنگ را «. امیرمؤمنان! آنان تیراندازي کردند، اجازه دهید تا ما هم جنگ را شروع کنیم
صادر کردند، لکن در ابتداي نبرد، خوارج حمله شدیدي را متوجه سپاه امام کردند و بار دوم حمله شدیدتر شد و در مرتبه
سوم حمله به قدري سهمگین بود که همه فکر می کردند سپاه امام علیه السلام شکست خواهد خورد، در این میان ناگهان
حضرت فریاد برآورد و سپاهیان خود را براي جنگ با نهروانیان تشویق کرد و فرمود:
و الذي فَلَقَ الحَبَّه، و بَرأ النَّسمَه، لا یَقتُلون مِنکم عَشره، و لا یَبقَی مِنهم عَشره؛
سوگند به خدایی که حبه را از دل زمین شکافت و انسان را خلق کرد، از میان شما ده نفر کشته نمی شود و از آنان نیز بیش از
ده نفر باقی نخواهد ماند.
این سخن حضرت چون به گوش سپاهیان امام رسید، گویا بشارتی براي آنان بود و آن چنان به خوارج حمله کردند که همه
آنان را به جز ده نفر تمامی آنان را کشتند و سپاه خوارج را درهم شکستند، تا آخر
.( حدیث.( 1
*****
. تاریخ بغداد، ج 14 ، ص 365
ابو سماك اسدي
ابو سماك از یاران علی علیه السلام، بود که در صفّین همراه حضرت مجاهدت کرد. نصر بن مزاحم نقل می کند: وي در
یکی از روزهاي جنگ صفین مقداري آب و چاقويِ برهنه اي با خود برداشت و از میان مجروحان گذر کرد، هر فردي را که
به او «. علی، امیرمؤمنان است » : اگر می گفت «؟ امیرالمؤمنین کیست » : رمقی در تن داشت را می نشاند و از او سؤال می کرد
آب می داد و خون او را می شست و اگر در جواب ساکت می شد، وي را با چاقوي همراهش از پاي درمی آورد. به همین
.( نامیده اند.( 1 « مخضخِض » دلیل او را
*****
. وقعه صفّین، ص 339 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 22
ابو سمره بن ذویب
ابوسمره از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بود که هنگام عزیمت امیرالمؤمنین به صفّین، در مقدمه سپاه حضرت حرکت می
.( کرد.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 40
ابو سنان انصاري
شرطه » ابو سنان از اصحاب امام علی علیه السلام بود.( 1) به گفته برقی وي از اصفیا و بزرگان اصحابِ حضرت و جزو
.( 2) بود. بعید نیست که ابوسنان، همان ابو ساسان است که قبلًا گذشت.( 3 )« الخمیس
*****
. همان، ص 63 ، ش 3
درباره شرطه الخمیس معانی مختلفی نقل شده است. شرطه به معناي پلیس انتظامات است و خمیس به معناي سپاه. نام گذاري
سپاه به خمیس بدین سبب است که سپاه از پنج تیپ تشکیل می شده است: میمنه سپاه، میسره، مقدمه یا پیشتاز، قلب سپاه یا
مرکز فرماندهی و پنجمی سپاه یا قسمت ذخیره و در حال استراحت؛ پس شرطه الخمیس یعنی پلیس انتظامات لشکر و به نقل
شیخ مفید در اختصاص، ص 108 شرطه الخمیس علی علیه السلام شش هزار نفر بوده اند.
برخی گفته اند: شرطه الخمیس به اقسام پنج گانه لشکر گفته می شود چون در آن زمان لشکر را به پنج گروه تقسیم می
کردند، گروهی پیشاپیش سپاه و گروهی عقب سپاه و گروهی در راست و گروهی در چپ و گروهی هم در قلب لشکر بود
که فرمانده و امام در میان این گروه بودند.
انا ضمنا له الذبح و ضمن لنا الفتح؛ » : را از اصبغ چنین تعریف کرده است که او گفت « شرطه الخمیس » در قاموس الرجال معنی
«. ما تعهد و شرط کردیم که جان خود را فداي او کنیم و او (یعنی امیرالمؤمنین 7) براي ما بهشت را تضمین نمود
ضمنا له الذبح و ضمن » همو می نویسد: معناي
بایعناه علی الموت و ضمن لنا الجنه؛ ما با » : روشن نیست و ظاهر این عبارت تحریف شده، و صحیح آن این است « لنا الفتح
.( قاموس الرجال، ج 2، ص 163 و 166 ) «. علی علیه السلام بیعت کردیم و حضرت نیز بهشت را براي ما ضمانت کرد
. رجال برقی، ص 3 و 4
ابو شجاع قتبانی (سعید بن یزید حمیري)
« ابو شجاع قتبانی » و کنیه اش را « سعید بن یزید حمیري » و ابن حجر و ذهبی نام او را « ابوشجاع حمیري » نصر بن مزاحم او را
ذکر کرده اند، وي از یاران دنیادیده و بابصیرت امام علی علیه السلام بوده است.
به صفوف عراقیان حمله کردند و لشکریان علی علیه السلام را مورد تهاجم قرار دادند، « ذو الکلاع » گروه حمیر به فرماندهی
که از خردمندان قبیله حمیر و در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود، بر آنان فریاد زد و « ابو شجاع حمیري » در این موقعیت
گفت:
اي گروه حمیر، دست هایتان بریده باد، آیا معاویه را بهتر از علی علیه السلام می بینید؟ خدا کوشش شما را به گمراهی و
تباهی بکشاند - سپس خطاب به ذي الکلاع گفت: - و اما تو اي ذو الکلاع! به خدا قسم، چنین می پنداشتیم که تو سوداي
دین داشته اي، ولی حال دانستیم چنین نیست.
ذو الکلاع در پاسخ ابو شجاع گفت: از این سخن درگذر، به خدا سوگند می دانم معاویه برتر از علی علیه السلام نیست، ولی
من براي خون عثمان جنگ می کنم.
.( از سپاهیان امیرالمؤمنین علیه السلام به هلاکت رسید.( 1 « خندف (بن بکر) بکري » ذو الکلاع در همان جنگ به دست
و از افراد مورد وثوق و عابد و مجتهد و اهل فتوا بوده « سعید بن یزید »
.( است که در سال 104 هجري در اسکندریه از دنیا رفته است.( 2
*****
. وقعه صفین، ص 302 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 5، ص 237
. ر. ك: تهذیب التهذیب، ج 3، ص 387 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 543
ابو شریح خزاعی کعبی
است. او از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است که در فتح مکه « ابو شریح » نام او خویلد فرزند عمرو و کنیه اش
اسلام آورده است.( 1) ابو شریح از شاعران اصحاب علی علیه السلام در صفّین بود که در این نبرد قصیده اي نیز با این مطلع
سروده است:
یا ربّ قاتل کلّ مَن یریدُنا
و کِد الهی کلَّ مَن یَکیدُنا
.( - پروردگارا، هرکسی را که قصد سوئی به ما دارد، نابود کن و هر کسی را که قصد حیله نسبت به ما دارد، حیله بزن.( 2
.( وي در سال 68 قمري در مدینه از دنیا رفت و احادیثی از او به یادگار مانده است.( 3
*****
. تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 141
. وقعه صفّین، ص 382
. تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 141
ابو شمر بن ابرهه (شمر بن ابرهه)
ابو شمر( 1) فرزند ابرهه بن صباح حمیري، از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود. او در صفین از نیروهاي سپاه شام و قاریان
.( قرآن بود که در همان جنگ با جمعی از قرّاء اهل شام به حضرت علی علیه السلام ملحق شدند.( 2
.( وي مورد وثوق امیرمؤمنان بود و یکی از شاهدان وصیت نامه آن حضرت در مورد صدقات است.( 3
*****
ابو » ذکر کرده بر خلاف شیخ طوسی که کنیه او را « شمر بن ابرهه بن صباح حمیري » ابو نصر بن مزاحم در وقعه صفین او را به
ذکر شده است. « ابو سمر » ، آورده است. و در کافی، ج 7، باب 35 ، احکام الوقوف و الصدقات « شمر
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 34 ؛ وقعه صفین، ص 222
. ر. ك: الکافی، ج 6، ص 51 ، کتاب الوصایا، قسمتی از حدیث 6
ابو صفره (ظالم بن سراق)
کنیه اش ابو صفر پدر مهلب، از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بود. وي از شیعیان حضرت علی علیه السلام « ظالم بن سراق »
در بصره بود و در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله اسلام آورد؛ اما موفق به شرفیابی خدمت آن حضرت نشد.
شما را می دیدند، هرگز « ازد » او بعد از جنگ جمل نزد حضرت علی علیه السلام آمد و عرض کرد: به خدا سوگند اگر گروه
.( با شما نمی جنگیدند. او در بصره درگذشت و حضرت بر او نماز گزارد.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 46 ، ش 3؛ ر. ك: اسد الغابه، ج 5، ص 231
ابو عامر بن عامر
.( از اصحاب حضرت علی علیه السلام بوده است.( 1 « ابو عامر » ، به گفته شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 63 ، ش 15
ابو عبداللَّه بجلی کوفی
.( شیخ طوسی و برقی، ابوعبداللَّه بجلی را از اصحاب امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام به شمار آورده اند.( 1
*****
. همان، ص 63 ، ش 9؛ رجال برقی، ص 6
ابو عبداللَّه جدلی
1) از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بود.( 2) او از بزرگان و نیز از خواص )« ابو عبداللَّه جَدلی » نام او عبید بن عبد، کنیه اش
.( اصحاب حضرت به شمار می آید.( 3
شیخ مفید نیز او را از بزرگان و مقربّان اصحاب حضرت علی علیه السلام، و از تابعین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی
.( نموده است.( 4
ابو عبداللَّه، همواره وفاداري خود را نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و خصوصاً امیرالمؤمنین علیه السلام به ظهور
« مختار ثقفی » رسانده و هیچ گاه در مقام دفاع از آن حضرت و خاندان عصمت و طهارت کوتاهی ننموده است؛ لذا او در کنار
علیه عاملان جنایات عاشورا قیام کرد و در سرکوب ستمکاران صحنه کربلا با مختار همکاري نمود.
*****
در کوفه است. « قیس عیلان » قبیله اي از طایفه « جدیله » جدلی منسوب به
. رجال طوسی، ص 47 ، ش 13
. رجال برقی، ص 4 و 5
. ر. ك: الاختصاص، ص 3 و 7؛ تاریخ طبري، ج 6، ص 76 و 77
ابو عبیده بن راشد
ابوعبیده بن راشد بن سُلمی، از یاران و اصحاب کوفی امام علی علیه السلام بود که در جنگ جمل، در میسره (طرف چپ)
سپاه حضرت جنگید و به شهادت رسید. و در هنگامه نبرد این جملات را بر زبان داشت:
بار پروردگارا تو ما را از ضلالت و گمراهی به هدایت آوردي و از جهالت و نادانی نجات بخشیدي و به فتنه و آزمایش ما را
او از اهالی ربیعه کوفه بود. «. آزمودي که ما در شبهه و تردید بودیم
وي پس از اقرار به این که امیر مؤمنان علیه السلام آنان را از حیرت و تردید بیرون و به هدایت و سعادت رهبري کرده،
.( جنگید و به شهادت رسید.( 1
*****
. تاریخ طبري، ج 4، ص 515
ابو عمرو انصاري
ابو عمرو » را از اصحاب علی علیه السلام به شمار آورده است( 1) و شیخ مفید وي را « ابو عمرو انصاري » ، شیخ طوسی
.( 2) بود که امیرمؤمنان، با وي بهشت را شرط کرد.( 3 )« شرطه الخمیس » ثبت کرده و می نویسد: او از گروه « انصاریان
*****
. رجال طوسی، ص 63 ، ش 4
. ر. ك: همین اثر، ص 105
. اختصاص شیخ مفید، ص 2
ابو عمره انصاري (بشیر بن عمر)
اشاره
در اسم او اختلاف است، بعضی مثل ابن حجر و دیگران نام هاي مختلف براي او نقل کرده اند، از جمله: بشیر، ثعلبه، اسامه،
و از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است و در جنگ بدر، « عمرو بن محصن انصاري » رشید، اسید و...( 1) او فرزند
اُحد و خندق و... در رکاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با مشرکان و دشمنان اسلام جنگید.
وي پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله از برگزیدگان اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود و در رکاب آن حضرت
.( در جنگ هاي جمل و صفین شرکت جست تا سرانجام در جنگ صفین به دست طاغیان شام به شهادت رسید.( 2
اعتقاد ابو عمره به ولایت امیرالمؤمنین
نمایندگی ابو عمره به جانب معاویه
شهادت ابو عمره در صفین
*****
. ص 151 ،« عبدالرحمن بن ابی عمره » تهذیب التهذیب، ج 5، شرح حال
. ر. ك: اسد الغابه، ج 5، ص 263
اعتقاد ابو عمره به ولایت امیرالمؤمنین
ابو عمره، پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتقاد کامل به امیرالمؤمنین علیه السلام داشت و انحرافی در عقیده او
به امام صادق علیه السلام عرض کرد که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله همه مردم مرتد شدند « ابو بصیر » پیدا نشد، لذا وقتی
1) یعنی ابو عمره )« فأین ابوساسان و ابو عمره انصاري و شتیره » : مگر سه نفر: سلمان، ابوذر و مقداد. امام در پاسخ او فرمود
انصاري، ابو ساسان و شتیره هم مرتد نشدند و در راه امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت قدم ماندند، اگر چه با
.( کمی تأخیر.( 2
ابو عمره پس از مرگ عثمان با حضرت علی علیه السلام بیعت کرد و همراه جمع کثیري
از اصحاب پیامبر از مدینه به کوفه آمد و در جنگ جمل شرکت نمود و با ناکثین جنگید و در جنگ صفین نیز در رکاب
3) سپاه حضرت به شمار می آمد و سرانجام در همین جنگ در سال 37 هجري به )« شرطه الخمیس » حضرت امیر بود و از
شهادت رسید.
وي علاوه بر این که جان خود را در صفین فدا کرد، مبلغ یک صد هزار درهم نیز به سپاهیان امیرالمؤمنین علیه السلام کمک
.( نمود.( 4
*****
. رجال کشی، ص 8، ح 17 ؛ قاموس الرجال، ج 2، ص 486
. ر. ك: همان، ص 7، ح 14
. ر. ك: همین اثر، ص 105
. تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 209
نمایندگی ابو عمره به جانب معاویه
شبث » و « سعید بن قیس همدانی » را به همراه « ابو عمره » ، امیر مؤمنان علیه السلام جهت جلوگیري از خونریزي و قتل و غارت
براي مذاکره و گفت و گو نزد معاویه فرستاد. هیئت اعزامی نزد معاویه رفتند و در میان آن جمع ابو عمره پس از « بن ربعی
حمد و ثناي الهی خطاب به معاویه گفت:
اي معاویه، بدان که دنیا به زودي می گذرد و در نتیجه به عالم دیگر خواهی رفت، و خداوند پاداش اعمال و کردارت را
خواهد داد و از گذشته ات حساب خواهد کشید، تو را به خدا سوگند می دهم که تفرقه و اختلاف در میان مسلمانان ایجاد
.( نکن و سبب خونریزي بین مسلمانان مشو.( 1
معاویه سخن ابو عمره را قطع کرد و گفت: پس چرا به مصاحبت (یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام) سفارش نمی کنی؟
ابو عمره گفت:
سبحان اللَّه، تو خود را با علی علیه السلام مقایسه می کنی؟ مگر نمی دانی که او از نظر فضیلت و دینداري، سابقه در
اسلام و قرابت و نزدیکی با رسول خدا صلی الله علیه و آله از تمام مردم به خلافت و جانشینی پیامبر سزاوارتر است؛ پس تو
هرگز همطراز مولایم علی علیه السلام نیستی.
معاویه چون در برابر منطق قاطع ابو عمره خود را شکست خورده دید، گفت: اي ابو عمره، حال چه می گویی؟
ابو عمره گفت: تو را دعوت می کنم که تقواي الهی پیشه کنی و خواسته به حق پسر عمویت علی علیه السلام را اجابت نمایی
که این کار براي دین و عاقبت کار تو بهتر است.
معاویه گفت: پس قتل عثمان چه می شود، آیا خون او از بین برود؟
.( ابوعمره سوگند یاد کرد که چنین نخواهد شد.( 2
اما سخنان به حق ابوعمره و دیگر نمایندگان اعزامی امیرمؤمنان علیه السلام هیچ تأثیر مثبتی بر خواسته هاي نفسانی معاویه
نداشت، او هم چنان بر مرکب مراد شیطانی خود سوار و براي از بین بردن حکومت بحق علی علیه السلام کوشید و سرانجام با
جنگ و خونریزي و حیله و خدعه پایه هاي حکومت آن حضرت را متزلزل ساخت و با تحمیل حکمیت و اختلاف و تفرقه در
میان یاران علی علیه السلام به مقصود نامشروع خود رسید.
*****
«. ألّا تفرَّق جماعه و ألّا تفسک دماءها » : در شرح ابن ابی الحدید عبارت این گونه است
. وقعه صفین، ص 187 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 14 ؛ تاریخ طبري، ج 4، ص 573
شهادت ابو عمره در صفین
محمد بن حنفیه فرزند امیر مؤمنان علیه السلام نقل می کند: در یکی از روزهاي نبرد صفین ابو عمره این صحابی بدري را
دیدم که روزه دار بود و از شدت عطش به خود می پیچید، به غلامش دستور
داد مقداري آب بر بدن او بریزد، غلام این کار را کرد و کمی از عطش او کاسته شد، در همین حال دیدم که تیري به چله
کمان گذاشت و سپاه شام را هدف قرار داد و کمی تنفس کرد و تیر دوم را نشانه رفت و بار سوم که تیر را به سوي دشمن
پرتاب کرد گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:
من رمی بسهمٍ فی سبیلِ اللَّه فَبَلغ أو قَصر، کان ذلک السهم له نوراً یومَ القِیامه؛
هر که تیري در راه خدا شلیک کند، چه به هدف برسد یا نرسد، در روز قیامت آن تیر براي او نوري خواهد بود.
محمد بن حنفیه در ادامه گوید: در همان روز ابو عمره در حالی که روزه دار بود قبل از غروب آفتاب به شهادت رسید( 1) و
.( نجاشی، شاعر سپاه علی علیه السلام قصیده اي در شهادت او سرود.( 2
*****
. اسد الغابه، ج 5، ص 263 ؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 585
. ر.ك: وقعه صفین، ص 357
ابو فاخته کوفی (سعید بن علاقه)
1) از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام و غلام آزاد شده بنی هاشم (ام هانی) است که در تمام جنگ )« سعید بن علاقه » اسم او
هاي آن حضرت حضور داشت.( 2) ابن اثیر او را ابتدا از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به شمار آورده، اما بعد می نویسد:
.( ثابت نیست که از اصحاب باشد، بلکه او از تابعین معروف و مورد وثوق اهل سنت نیز هست.( 3
زمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله به زیارت ما آمد » : نقل می کند که امیرمؤمنان فرمود « ابو فاخته » ابن اثیر این حدیث را از
و شب در آن جا خوابید،
حسن و حسین نیز خواب بودند، بعد از ساعتی حسن تشنه شد و طلب آب کرد، پیامبر برخاست و از مشکی که براي ما بود،
کمی آب در ظرف کرد که به حسن بنوشاند، اما در همان حال که آب را براي حسن می برد، حسین تقاضاي آب کرد، ولی
نه، لکن او » : پیامبر صلی الله علیه و آله ابتدا به حسن آب را نوشاند. سؤال شد: آیا حسن نزد شما محبوب تر است؟ پیامبر فرمود
اول تقاضاي آب کرد، بنابراین به او نوشاندم. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به زهراي اطهر علیها السلام کرد و
یا فاطمه، إنّی و إیّاك و هذان، و هذا الراقد یعنی علیاً فی مکان واحد یوم القیامه؛ اي فاطمه! من و تو و این دو فرزندت » : فرمود
(حسن و حسین) و این (آقا) که این جا خوابیده یعنی علی علیه السلام، همه ما پنج نفر در روز قیامت در یک مکان واحد
.( 4) وي در سال 120 هجري جهان فانی را وداع گفت.( 5 )«. خواهیم بود
*****
. الاصابه، ج 7، ص 325
. اعیان الشیعه، ج 7، ص 241
. الاصابه، ج 7، ص 325 ؛ اسد الغابه، ج 5، ص 269
. اسدالغابه، ج 5، ص 269 و ر. ك: الاصابه، ج 7، ص 325
. اعیان الشیعه، ج 7، ص 241
ابو قتاده انصاري (حارث بن ربعی)
اشاره
بود. او از « ابو قتاده » و مشهور به کنیه اش « ربعی بن بَلدَمه انصاري » اسم او، حارث و به قولی نعمان یا عمرو است. او فرزند
است. ابو قتاده در زمره اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از « مطهر بن حرام » قبیله خزرج و مادرش کبشه دختر
شجاعان و دلاوران کم نظیر
یعنی یکه سوار پیامبر) معروف بود. ) « فارس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله » و افاضل یاران آن حضرت به شمار می آید که به
در تمامی غزوه ها و جنگ هاي صدر اسلام همراه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بوده، منتها « ابو قتاده » : مورخان معتقدند
درباره حضور وي در بدر بر یک رأي و نظرِ واحد نیستند، لذا برخی او را از بدریون می دانند و جمعی بر این عقیده اند که او
.( در جنگ احد به بعد حضور داشته است.( 1
*****
.159 - ر. ك: الاصابه، ج 7، ص 327 ؛ اسد الغابه، ج 5، ص 274 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 161
ابو قتاده ملازم رکاب علی
ابو قتاده از یاران مخلص و با وفاي امیرالمؤمنین علیه السلام به شمار می آید، او در تمامی جنگ هاي زمان خلافت آن
.( حضرت حضور داشته و در جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب امام علیه السلام بود.( 1
*****
. اسد الغابه، ج 5، ص 275 ؛ الاصابه، ج 7، ص 329 ؛ رجال طوسی، ص 63
ابو قتاده والی مکه
را که از سوي عثمان والی « خالد بن عاصی بن هاشم بن مغیره مخزومی » ، امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که به خلافت رسید
( را بر آن شهر گماشت ولی پس از مدتی ابو قتاده را نیز از ولایت مکه برکنار نمود( 1 « ابو قتاده انصاري » مکه بود، عزل کرد و
و قثم فرزند عباس را به جاي او منصوب کرد و قثم تا زمانی که امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسید در مکه ولایت و
.( حکومت داشت.( 2
*****
ظاهراً علت برکناري ابو قتاده از ولایت مکه، جهت فراخوانی او به همراهی با حضرت در جنگ جمل، صفین و نهروان بوده
است.
. شرح ابن ابی الحدید، ج 16 ، ص 140
ابو قتاده و آمادگی براي جنگ جمل
موقعی که امیرالمؤمنین علیه السلام آماده حرکت به سوي بصره و جنگ با ناکثین بود، ابو قتاده مطالبی گفت که حکایت از
.( ایمان عمیق او به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و وفاداري در راه آن حضرت داشت.( 1
*****
. تاریخ طبري، ج 4، ص 451
حضور در جنگ نهروان و عزیمت به مدینه
امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ خوارج (پس از آن که از هدایت آنها مأیوس شد) سپاه خود را آرایش داد و فرماندهی
و « ابو ایوب انصاري » و سواره نظام را به « معقل بن قیس ریاحی » یا « شبث بن ربعی » و میسره را به « حجر بن عدي » میمنه را به
سپرد. در این نبرد که هفت صد یا هشت صد تن از صحابی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله از « ابوقتاده انصاري » پیاده نظام را به
واگذار نموده و خود « قیس بن سعد بن عباده » مدینه در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام حضور داشتند، فرماندهی آنان را به
.( حضرت در قلب لشکر قرار گرفت.( 1
خطیب بغدادي نقل می کند: هنگامی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام از جنگ با نهروانیان فارغ شد، ابو قتاده انصاري با
شصت یا هفتاد نفر از اصحاب انصار رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه مراجعت نمود و ابتدا به دیدار عایشه شتافت.
آن دو گفت و گوهاي زیادي درباره حضرت علی علیه السلام و اقدامات او و سخنان رسول خدا درباره علی علیه السلام انجام
دادند... در پایان عایشه گفت: اي ابو قتاده، نباید چیزي مانع این شود که من حقی درباره علی بن ابی طالب بگویم و آن حق
این است که: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:
تفترق اُمتی علی فرقتین، تمرق
بینهما فُرقه مُحَلِّقونَ رؤسهم مُحفّونَ شواربهم... یقرأون القرآن لا یتجاوز تراقیهم، یقتلهم أحبّهم إلیّ و أحبّهم الی اللَّه تعالی؛
امت من به دو گروه تقسیم می شوند: یکی از این دو گروه سرهاي خود را می تراشند و سبیل هاي خود را کوتاه می کنند
و...، قرآن می خوانند اما قرآن از گلوي آنها تجاوز نمی کند، این گروه را کسانی می کشند که نزد من و نزد خداوند محبوب
ترند.
چون عایشه اقرار به حق کرد و علی علیه السلام و یارانش را که کشندگان خوارج بودند، محبوب ترین افراد نزد خدا و رسول
اعلام کرد، ابو قتاده گفت: اي عایشه، آیا تو این حقیقت را می دانی؟! پس چرا با علی علیه السلام چنین کردي؟! (و جنگ
جمل را بپا داشتی؟)
عایشه از جواب طفره رفت و گفت: اي ابو قتاده، براي امر خدا اندازه و مقدار معینی است و براي این اندازه اسباب و وسایلی
.( است،....( 2
*****
. همان، ج 5، ص 85 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 272
.160 - تاریخ بغداد، ج 1، ص 159
وفات ابو قتاده
ابوقتاده در سال 38 یا 40 هجري در کوفه و در زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام در گذشت. حضرت بر جنازه او
نمازگزارد و بر او شش یا هفت بار تکبیر گفت. و قول دیگري هم در وفات او آمده که: وي در سال 54 هجري در مدینه از
.( دنیا رفت و سن او در آن زمان 70 یا 72 سال بوده است.( 1
*****
؛ ر. ك: اسد الغابه، ج 5، ص 275 ؛ الاصابه، ج 7، ص 329 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 161 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 92 و 90
. تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 229
ابو قدامه انصاري
ابو قدامه انصاري از اصحاب پیامبر و مجروح جنگ احد و از شیعیان و مخلصین یاران امیرالمؤمنین علیه السلام است که در
صفین به شهادت رسید. او از جمله شاهدان داستان غدیر خم است که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنید که امیرالمؤمنین
علی علیه السلام را به جانشینی خود معرفی کرد و بر آن شهادت داد.
ابن اثیر و دیگران از ابوطفیل روایت می کند: روزي امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مسجد کوفه از حاضران خواست که هر
.( کسی شاهد روز غدیر بوده، برخیزد و شهادت دهد، هفده نفر از جمله ابو قدامه برخاست و حدیث غدیر را نقل کرد.( 1
*****
. اسدالغابه، ج 5، ص 275 ؛ الاصابه، ج 7، ص 330
ابو قرّه سلمی
.( طبق نقل شیخ طوسی او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 64 ، ش 19
ابو قرّه قاضی کندي
.( از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بوده است.( 1 « ابو قرّه »
*****
. همان، ص 63 ، ش 7
ابو کثیر انصاري
ابوکثیر انصاري از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ نهروان بود.
ابن حجر می نویسد: او آزاد شده عبداللَّه بن جحش است و براي مصاحبتی با رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز بوده است، و
.( به نقلی او در حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله به دنیا آمده است.( 1
او می گوید: من با سید و مولایم در کنار امیرالمؤمنین علی علیه السلام بودم و مردم در جنگ نهروان درباره کشتار نهروانیان
در دلشان ناراحت بودند، که اینها به چه دلیل کشته شده اند؟! حضرت علی علیه السلام در رفع شبهه و تردید آنان فرمود: اي
مردم! رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم نقل کرد که: اقوامی از دین خدا خارج می شوند مانند خروج تیر از کمان و دیگر
به دین برنمی گردند تا کمان به محل خودش بازگردد - یعنی عدم بازگشت آنان همیشگی است - و همانا نشانه صدق این
خبر، مردي در میان خوارج است که سیاه چهره بوده و یک دستش فلج و مانند برآمدگی سینه زن است، بنابراین بگردید و او
را پیدا کنید که من وي را میان آن قوم دیده ام.
ابوکثیر نقل می کند: اصحاب جست و جو کردند و بالاخره وي را کنار نهر، زیر کشته ها یافتند و بیرون کشیدند، در این
در این هنگام همه مردم چون «... اللَّه اکبر! صدق اللَّه و رسوله » : هنگام امیر مؤمنان علی علیه السلام نداي تکبیر سرداد و گفت
چنین دیدند، تکبیر گفتند و به یکدیگر بشارت دادند و بدین ترتیب تردید
.( و شک آنان نسبت به این جنگ، برطرف گردید.( 2
*****
. تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 237
. تاریخ بغداد، ج 14 ، ص 362
ابو کعب خثعمی
از یاران امیرمؤمنان علیه السلام بود که در جنگ صفّین در رکاب امام علی علیه السلام به شهادت رسید. « ابو کعب خثعمی »
نقل می کند: عبداللَّه بن حنش خثعمی که سرکرده خثعمی هاي در سپاه معاویه بود، « ابو علقمه خثعمی » نصر بن مزاحم از
فرمانده خثعمی هاي سپاه علی علیه السلام فرستاد و پیغام داد که اگر موافق باشی جنگ را ترك « ابو کعب » شخصی را نزد
کنیم و هر دو از سپاه معاویه و علی خارج شویم و هر کدام پیروز شدند به همان می پیوندیم. اما ابوکعب از پیشنهاد او سر باز
زد و چون راه حضرت علی علیه السلام را به حق می دانست، حاضر به ترك سپاه امام علیه السلام نشد.
از سپاه امام علی علیه السلام مقابل « ابو کعب » از سپاه معاویه و « عبداللَّه بن حنش » به فرماندهی « خثعم » در نتیجه هر دو گروه
هم قرار گرفتند.
اي مردم عراق! یک نفر به یک نفر - من حاضر به » : در این هنگام مردي از میان گروه خثعم سپاه شام، بیرون آمد و فریاد زد
از خثعمی هاي کوفه به نبرد با مرد شامی به میدان آمد و در اندك زمانی « وهب بن مسعود » بلافاصله «- جنگ تن به تن هستم
او را به هلاکت رساند. با کشته شدن مرد شامی از گروه خثعم، جنگ میان دو سپاه شدت یافت و آتش نبرد بالا گرفت و در
اي گروه خثعم! شمشیرها را بکشید و پاهاي نیروهاي شامی را » : این جا بود که ابوکعب فریاد زد
از اهل شام - نیزه اي به وي زد و او را به زمین - « شمربن عبداللَّه خثعمی » پس از این سخن جنگید تا ناگهان «. نشانه روید
فرمانده سپاه خثعمی عراقی از سپاه علی علیه السلام را به شهادت رساند. « ابو کعب » انداخت و در نتیجه
پس از شهادت ابوکعب، پسرش کعب پرچم را برداشت، اما چشمش صدمه دید و بر روي زمین افتاد، سپس شریح بن مالک
پرچم را برداشت و هشتاد نفر از خثعمی هاي دور او صدمه دیدند، و اهل شام نیز مثل عراقی ها صدمه دیدند، بعد از وي
.( رسید و جنگ ادامه یافت.( 1 « کعب فرزند ابوکعب » دوباره پرچم به دست
*****
. وقعه صفّین، ص 257
ابو لیلی انصاري (عمرو بن هلال)
.( شیخ طوسی، ابو لیلی را از اصحاب حضرت علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1
وي از اصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله به شمار می آید، و در جنگ احد و همه جنگ هاي صدر اسلام در رکاب
پیامبر بود و بعدها به کوفه نقل مکان کرد و به همراه فرزندش عبدالرحمن در تمام جنگ هاي امیرالمؤمنین علیه السلام نیز
.( شرکت جست.( 2) و برخی گفته اند که وي در جنگ صفّین به شهادت رسید.( 3
*****
. رجال طوسی، ص 50 ، ش 59
. اسدالغابه، ج 5، ص 286 ؛ تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 241
. تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 241
ابو لیلی بن حارثه
.( شیخ طوسی او را از اصحاب و یاران امیرمؤمنان علیه السلام آورده است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 63 ، ش 17
ابو لیلی بن عبداللَّه بن جراح
.( شیخ طوسی، او را از اصحاب امیرمؤمنان علی علیه السلام دانسته است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 39
ابو لیلی بن عمرو
از پیش قراولان سپاه « ابو سمره بن ذویب » ابو لیلی فرزند عمرو بن جراح، از اصحاب علی علیه السلام بود. وي همراه
.( امیرمؤمنان از کوفه به جانب صفّین بوده است.( 1
است و امیرمؤمنان علیه السلام هنگامی که قصد حرکت به سوي بصره « ابو عبیده جراح » اما طبري می گوید: ابو لیلی برادر
جهت جلوگیري از فتنه طلحه و زبیر داشت، ابو لیلی را به عنوان پیش قراول سپاه خود از مدینه تا بصره قرار داد و پرچم سپاه را
.( به محمّد بن حنفیه داد و عبداللَّه بن عباس را بر میمنه سپاه و عمر بن ابی سلیمه را بر میسره سپاه گمارد.( 2
احتمال دارد که وي در هر دو سپاه (جمل و صفّین) پیش قراول بوده و هم چنین ممکن است که یکی از دو نقل اشتباه است.
*****
. همان، ص 65 ، ش 39 و 40
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 4، ص 445 و 480
ابو معاویه بن وهب بن اجوع
.( برقی، او را از اصحاب امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام دانسته است.( 1
*****
. رجال برقی، ص 7
ابو مریم
.( از اصحاب حضرت علی علیه السلام بوده است.( 1 « ابو مریم » ، به گفته شیخ طوسی
باشد که ابن حجر می نویسد: او از علی بن ابی طالب، عمار و ابو موسی « ابو مریم ثقفی مدائنی » همان « ابو مریم » ممکن است
.( است.( 2 « قیس ثقفی » نقل حدیث نموده و مورد وثوق است. نام او
*****
. رجال طوسی، ص 64 ، ش 25
. تهذیب التهذیب، ج 4، ص 259
ابو مسبّح بن عمرو جهنی
.( ابو مسبح بن عمرو جهنی، از یاران امیرمؤمنان علیه السلام بود که در جنگ صفین به شهادت رسید.( 1
*****
. وقعه صفّین، ص 261
ابو مسعود انصاري
را از اصحاب امیرمؤمنان علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1) و درباره او و نام وي « ابو مسعود انصاري » ، شیخ طوسی
را از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام « عقبه بن عمرو انصاري » توضیحی نداده است، اما در جاي دیگر که در ادامه می آید، نام
معرفی کرده اند. لذا احتمال داد: ابو مسعود دو « ابو مسعود » به شمار آورده که در کتب رجال و تاریخ و سیره او را با کنیه
شخص باشند، یکی بدون ام که شیخ طوسی او را از اصحاب حضرت علی علیه السلام به شمار آورده و دیگري با نام عقبه بن
در کتب سیره از او یاد شده است، و اللَّه العالم. « ابو مسعود » عمرو که با کنیه
*****
. رجال طوسی، ص 63 ، ش 16
ابو مسعود (عقبه بن عمرو انصاري)
عقبه بن عمرو از انصار اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از یاران با وفاي امیرمؤمنان علیه السلام بود که به ابومسعود
کنیه داشت. زمانی که حضرت علی علیه السلام می خواستند به جنگ صفین بروند، او را به جانشینی خود در کوفه منصوب
.( کردند.( 1
ابن اثیر می گوید: عقبه بن عمرو بن ثعلبه، بدري است و بیشتر به کنیه اش ابومسعود معروف بود. وي در جنگ بدر حضور
معروف گشت. وي در عقبه دوم حضور داشت و در میان حاضران از همه « بدري » نیافت، لکن در منطقه بدر سکنا گزید و به
جوان تر بوده است. بعد از عقبه دوم او یاور پیامبر شد و از زمان جنگ احد در تمام غزوه ها شرکت داشت. گرچه برخی می
نویسند: وي در جنگ بدر نیز حضور داشت اما نزد اکثر مورخان این قول صحیح نیست.
ابن
اثیر می گوید: عمرو در کوفه سکنا گزید و حضرت علی علیه السلام هنگام عزیمت به صفّین او را جانشین خود در کوفه
.( گردانید. او به نقلی در سال 41 یا 42 هجري و به نقل دیگري در سال 60 هجري وفات یافت.( 2
نیز می گوید: در حالی که وي جوان ترین اصحاب هفتاد نفري عقبه بود، علی علیه السلام، او را به عنوان « نصر بن مزاحم »
.( والی کوفه برگزید و خود همراه مردم عازم جنگ شد.( 3
یعقوبی می نویسد: او بعد از بیعت مردم با امیرالمؤمنین علیه السلام سخنرانی کرد و گفت: چه کسی است که براي او روزي
همانند روز عقبه و بیعتی هم چون بیعت رضوان باشد و رهبر هدایت گري که از جور او رسیده نمی شود و ظلمی نمی کند و
.( عالمی که جاهل نیست و به تمام مسائل آگاهی دارد.( 4
ابو مسعود با این سخنرانی اعتقاد و ایمان خود به امیرالمؤمنین علیه السلام اظهار داشت و مردم را در امر بیعت تشویق نمود.
*****
. همان، ص 53 ، ش 112
. ر. ك: اسدالغابه، ج 3، ص 419 و ج 5، ص 296
. وقعه صفّین، ص 121 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 191
. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 179
ابو معاذ نصري
.( از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام است.( 1 « ابو معاذ نصري » : شیخ طوسی می نویسد
*****
. رجال طوسی، ص 64 ، ش 29
ابو منذر جهنی
.( شیخ طوسی وي را از اصحاب علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1
ابن اثیر نیز او را از صحابی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و اهل کوفه دانسته و می افزاید: او از رسول خدا صلی الله علیه و
علمنی افضل الکلام؛ برترین کلام را به من بیاموز؟ » : آله درخواست کرد
لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت، » : حضرت فرمود: اي ابا منذر، در هر روز صد مرتبه بگو
که تو از نظر عمل افضل و برترین مردم هستی مگر این که کسی مثل تو همین ذکر را « بیده الخیر و هو علی کل شی ء قدیر
و لا حول و لا » و نیز « سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر » : بگوید. بعد پیامبر صلی الله علیه و آله توصیه کرد که
.( را زیاد بگو و در نماز مرتباً طلب استغفار نما، که خداوند به رحمت خود خطایاي تو را می بخشد.( 2 « قوه الا باللَّه
*****
. رجال طوسی، ص 64 ، ش 20
. اسدالغابه، ج 5، ص 306
ابو مؤمن وائلی
ابو مؤمن از راویان حدیث از حضرت علی علیه السلام است که در نهروان شرکت داشت.
همو از سوید بن عبید عجلی نقل می کند که ابومؤمن گفت: در هنگام جنگ با خوارج و هلاکت نهروانیان، از امیرالمؤمنین
انظروا فیهم رجلاً کأنّ ثدیه مثل ثدي المرأه، أخبرنی النبی صلی الله علیه و آله أنی » : علی علیه السلام شنیدم که می فرمود
صاحبه؛ در میان کشته ها نگاه کنید و مردي را پیدا کنید که دستش به قدري بالا آمده، گویا سینه هاي زن است.( 1) پیامبر
خدا
یاران امیرالمؤمنین بسیار جست و جو کردند، ولی جسد او را پیدا نکردند و «. صلی الله علیه و آله این خبر را به من داده است
اگر راست گفته باشید، پس شما بهترین مردم را کشته اید( 2) بگردید تا او را پیدا » : حضرت فرمود «. او را نیافتیم » : گفتند
آنان رفتند و گشتند و سرانجام مردي « اي امیرمؤمنان هفت کشته زیر درخت خرما است که جست و ج نکردیم » : گفتند «. کنید
را یافتند که سینه اش( 3) شبیه سینه زن بود.
ابو مؤمن در ادامه می گوید: هنگامی که جسد آن مرد را می آوردند، دیدم ریسمانی به پایش بسته اند و جسد او را می
قتلاکم فی الجنه و قتلاهم فی النار؛ کشته هاي شما در » : کشند، در آن هنگام حضرت علی علیه السلام را دیدم که می فرمود
.(4)«. بهشتند و کشته هاي آنها در آتش اند
*****
می گفتند؛ زیرا دست او « ذا الثدیه » ذو الثدیه: نام کسی از سران خوارج بود و چون دستی داشت همچون پستان زنان لذا به او
را چون می کشیدند به بلندي دست دیگرش می شد و چون آن را رها می کردند، جمع می شود و به شکل پستان زن درمی
آمد.
یعنی گروه خوارج از بدترین مردمند، به شرط آن که شخصی که گفتم جنازه اش را پیدا کنید، و اگر جنازه او را نیا بید،
معلوم می شود که ما با نیکان جنگیده ایم.
«. بازوي او مثل سینه زن بالا آمده است » : در بعضی نقل ها آمده که فرمود
. تاریخ بغداد، ج 14 ، ص 362
ابو موسی اشعري (عبداللَّه بن قیس بن سلیم)
اشاره
ابو موسی اشعري که معروف به همین کنیه است، نامش عبداللَّه فرزند قیس بن سلیم و از
اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و کارگزاران عمر بن خطاب در بصره و نیز از کارگزاران عثمان در کوفه بود. وي
پس از قتل عثمان با امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیعت کرد، اما از اطاعت آن حضرت علیه السلام سر باز زد و مردم کوفه را
از رفتن به بصره در حمایت از امام علیه السلام منع نمود و همین امر سبب شد که حضرت او را عزل کند و قرظه بن کعب را به
امارت کوفه برگزیند.
پس ابو موسی همواره نسبت به حضرت خشمگین بود و کارهایی بر ضد امام علیه السلام انجام می داد، از جمله در جریان
حکمیت، بزرگترین خیانت را به اسلام و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام نمود. با توجه به مراتب فوق، اگر چه ابو موسی را
نمی توان از یاران علی علیه السلام به شمار آورد اما چون در ابتدا در زمره یاران و کارگزاران حضرت بوده و مسائل مهمی از
عمل کرد او در عصر خلافت حضرت رخ داده، لذا به شرح حال او پرداختیم تا از زندگانی و نکات قوت و ضعف کارهاي او
آگاه شویم.
ابو موسی و پایانی نافرجام
جعل عنوان امیرالمؤمنین
نفاق
توطئه قتل پیامبر
خبر غیبی پیامبر
نفرین امام علی
عزل ابو موسی از حکومت کوفه
ابو موسی و حکمیّت
متن قرارداد حکمیّت
داوري ظالمانه ابو موسی
*****
ابو موسی و پایانی نافرجام
همان طور که گفتیم ابو موسی اشعري اگرچه از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از کارگزاران عمر بن خطاب و
عثمان و چند صباحی از یاران و کارگزاران امام علی علیه السلام بود؛ اما در عین حال عاقبت خوبی نداشته و رفتار و کردارش
او را از اصحاب خوب
رسول خدا صلی الله علیه و آله جدا کرده است و عاقبت نا فرجامی براي او رقم خورده است که چند نمونه از آن را نقل می
کنیم:
*****
جعل عنوان امیرالمؤمنین
« امیرالمؤمنین » ابو موسی در سال هجدهم هجري براي اولین بار جهت تقرب به عمر بن خطاب، طی نامه اي او را به عنوان
مخاطب ساخت.( 1) و این بدعت را در اسلام پایه گذاري کرد؛ زیرا به اعتقاد ما شیعیان که یک امر قطعی و مسلم اسلامی
است، عنوان امیرالمؤمنین، تنها و تنها براي حضرت علی علیه السلام است که از طرف خدا و رسول خدا به او اختصاص یافته و
ذکر این عنوان براي شخص دیگري حتی براي دیگر ائمه معصومین شیعه علیهم السلام مجاز نیست، لذا ابوبکر هم به عنوان
خلیفه رسول اللَّه خطاب می شد و عمر هم تا سال هجدهم هجري خلیفه رسول اللَّه خطاب می شد، اما با بدعتی که ابوموسی و
دیگران گذاشتند، از آن پس عنوان امیرالمؤمنین، براي عمر و سپس براي عثمان و حتی براي معاویه و یزید و دیگر حاکمان
جور و ستم به کار برده شد!
*****
براي عمر نقل شده است. « امیرالمؤمنین » تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 150 . البته قول دیگري در عنوان
نفاق
از دیگر نمونه هاي بد فرجامی ابو موسی این که وي اگر چه به ظاهر مردي مقدس و دین دار و اسلام شناس بود، اما در واقع
چنین نبود و او مردي دو چهره و منافق بوده است، لذا حذیفه بن یمان صحابی بزرگ پیامبر و یار با وفاي امیرالمؤمنین علیه
السلام که با عنایت حضرت رسول صلی الله علیه و آله چهره منافقین را به خوبی می شناخت، روزي به آنان که درصدد
تقدیس و تکریم ابوموسی بودند، گفت:
و أما أنا فأشهد أنّه عدوٌ للَّه و لرسوله و حربٌ لهما فی الحیاه الدنیا
و یوم القیامه، یومٌ لا یَنفعَ الظالمین معذرَتُهم، و لهم سوءُ الدار؛
شما حرف هایی درباره او می زنید، اما من شهادت می دهم که او دشمن خدا و رسول اوست و در این دنیا و به روز رستاخیر
در حال جنگ و ستیز با خدا و رسولش می باشد، روزي که معذرت خواهی و بهانه تراشی ستم گران سودي نمی بخشد و بر
.( آنان لعنت و بد فرجامی است.( 1
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 13 ، ص 314
توطئه قتل پیامبر
از کارهاي بسیار زشت و ناپسند منافقانه ابو موسی توطئه در قتل رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از بازگشت از غزوه تبوك
است.
ابن ابی الحدید می گوید: روزي از عمار یاسر درباره ابوموسی سؤال شد، او در پاسخ گفت: از حذیفه بن یمان درباره او
«. صاحب البُرنس الأسود؛ صاحب آن شب کلاه سیاه است » : سخنی بزرگ و شگفت انگیز شنیدم، از او شنیدم که می گفت
عمار گوید: سپس حذیفه کمی رو ترش کرد و لب هاي خود را به دندان گزید، آن چنان که از کار او دانستم که ابو موسی
در زمره افرادي بوده که در آن شب روي گردنه (پس از مراجعت از غزوه تبوك) بوده (و قصد رم دادن شتر پیامبر صلی الله
.( علیه و آله و آهنگ قتل آن حضرت را داشته است).( 1
*****
. همان، ص 315
خبر غیبی پیامبر
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در یک خبر غیبی و با کنایه ابو موسی را به نا فرجامی عاقبتش آگاهی داده تا شاید از گمراهی
دست بردارد و به خود آید، اما هیهات.
*****
نفرین امام علی
از دیگر نمونه هاي پایان نافرجام او این که سرانجام با رفتار ناپسند و انحرافی که در مسئله حکمیّت از خود نشان داد، مورد
.( نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفت.( 1
*****
. همان، ص 35
عزل ابو موسی از حکومت کوفه
هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام براي دفع فتنه طلحه و زبیر و عایشه عازم بصره بود، در بین راه از محلی به نام ربذه، هاشم
بن عتبه (هاشم مرقال)( 1) را به سوي کوفه فرستاد تا مردم را براي جنگ با ناکثین (پیمان شکنان) بسیج نماید و نامه اي هم به
ابو موسی نوشت و به او دستور داد مردم را براي مقابله با طلحه و زبیر آماده سازد.
هاشم مرقال به کوفه رفت و نامه امام را براي ابو موسی فرستاد ولی حاضر به همکاري نشد و هاشم را تهدید به زندان و قتل
به حضرت نوشت و منتظر پیام « محل بن خلیفه طائی » کرد و در نتیجه هاشم، خبر عدم موفقیت خود را در این مأموریت توسط
.( امام علیه السلام ماند.( 2
براي مردم کوفه فرستاد و آنان را براي جنگ با ناکثین « ماء العذیب » امیرالمؤمنین علیه السلام بلافاصله نامه دیگري از
فراخواند. ضمناً حضرت در این نامه از حقایقی که در مدینه در ارتباط با قتل عثمان گذشته بود و مردم کوفه از آن بی خبر
بودند، یادآور شد و اعلام نمود که قاتلین عثمان، طلحه و زبیر و به تحریک عایشه بوده و بیعت مردم هم با ایشان به اختیار و
.( میل خودشان صورت گرفته است.( 3
*****
احتمال دارد امیرالمؤمنین علیه السلام ابتدا محمد بن جعفر و محمد بن ابوبکر را به کوفه فرستاده و چون ابوموسی مردم را از
یاري امام علیه السلام بازداشت،
دو نماینده امام بدون نتیجه به خدمت امام بازگشتند و حضرت بعد هاشم مرقال را اعزام کرد.
. منهاج البراعه، ج 17 ، ص 18 ؛ الجمل، ص 242
. ر. ك: نهج البلاغه، نامه 1
ابو موسی و حکمیّت
توطئه قرآن به نیزه کردن معاویه و عمروعاص و پیشنهاد حکمیت از سوي آنان، باعث فریب عده اي از یاران امام علیه السلام
شد و حضرت مجبور به پذیرش حکمیت گردید.
هم چنین این گروه نادان در تعیین فردي براي حکمیّت از سپاه علی علیه السلام به مخالفت برخاسته و در نتیجه اختلاف میان
صفوف سپاه افتاد. امام علیه السلام می خواست مالک اشتر یا ابن عباس را تعیین نماید ولی اشعث و طرفداران او و قاریان
قرآن، ابو موسی اشعري را تعیین کردند، بدین دلیل که او در کوفه براي جنگ جمل ما را از فتنه برحذر داشت، پس او مردي
آگاه به مسائل است و صلاحیت این کار را دارد و دیگر این که چون اشعث خود از یمن بود، می خواست ابو موسی که از
طایفه اي از قبایل یمن بود، این کار را به عهد بگیرد و دیگر این که ابوموسی چون صداي بسیار خوبی در قرائت قرآن داشت
و به اصطلاح حنجره داودي داشت، مورد قبول قاریان قرآن که در سپاه حضرت علی علیه السلام که تعدادشان نیز زیاد بود،
قرار گرفته و بر آن تأکید می کردند و از همه مهم تر این که اشعث و منافقین در سپاه امام می دانستند ابو موسی رابطه خوشی
با حضرت علی علیه السلام ندارد و در داوري خود، طرف معاویه را خواهد گرفت و از طرفی دیگر عمروعاص که از سوي
معاویه
بود، او را شکست می دهد، در نتیجه امیرالمؤمنین شکست خواهد خورد و معاویه موفق خواهد شد.
مجموعه این مسائل که به آن اشاره شد، سبب گردید که امام علی علیه السلام را مجبور سازند که داور در حکمیت را ابو
موسی قرار دهد. متأسفانه ابو موسی با این که توان این کار را نداشت، پذیراي داوري شد و پذیرفت که با عمروعاص در
.( جمع شود و بر اساس قرآن داوري نماید.( 1 « دومه الجندل »
*****
ر. ك: وقعه صفین، ص 497 ؛ در سایر بخش هاي این کتاب به مناسبت به شرح بیتشر داستان غمبار حکمیت پرداخته ایم، مانند
ابوالاسود دوئلی و اشعث بن قیس و مالک اشتر.
متن قرارداد حکمیّت
خلاصه اي از متن قرارداد بدین شرح است:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، هذا ما تقاضی علیه علیُّ بن أبی طالب و معاویه بن أبی سفیان، قاضی علیٌ بن ابی طالب علی اهل
العراق، و قاضی معاویه بن ابی سفیان علی اهل الشام و من کان معه من شیعته من المؤمنین و المسملین...؛
به نام خداوند بخشنده مهربان، این نوشته اي است که به درخواست علی بن ابی طالب( 1) و معاویه بن ابی سفیان و
همراهانشان تنظیم شده است تا به کتاب خدا و سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره اختلاف دو طرف داوري کند، بر
مردم عراق و شیعیان غایب و حاضر علی علیه السلام است که به این پیمان متعهد باشند و بر مردم شام و هواداران غایب و
حاضر معاویه است که به این حکم متعهد باشند، ما به حکم خدا و کتاب او ملزم هستیم؛ زیرا تنها این قرآن است که اختلافات
را از بین می برد
و ما را دور هم جمع می کند، و لذا تمام قرآن را از آغاز تا انجام داور اختلاف خود قرار دادیم و هر آنچه قرآن زنده می دارد
ما زنده نگاه خواهیم داشت و هر چه قرآن می میراند ما می میرانیم و علی و شیعیانش، عبداللَّه بن قیس (ابو موسی اشعري) را
داور قرار داده و معاویه و یارانش، عمرو عاص را داور قرار داده اند و از هر دو داور پیمانی محکم گرفته شد که قرآن را در
این امر مهم مورد عمل قرار دهند و به چیز دیگري روي نیاورند و اگر در کتاب خدا رهنمودي نیافتند به سنت پیامبر خدا صلی
الله علیه و آله مراجعه کنند و نباید به هواهاي نفسانی و شبهات تکیه کنند و این دو حَکَم مادامی که از حق تجاوز نکرده اند،
جان و مال و خانواده شان از هرگونه گزندي در امان است و امت اسلامی یار و ناصر آنان خواهند بود و اگر یکی از این دو
مُردند، حاکم آن گروه کسی را که داراي شرایط اوست تعیین نماید. این قرارداد را گروه زیادي از یاران علی و نیز طرفداران
معاویه گواهی و امضا نمودند.
این قرارداد در چهارشنبه هفدهم صفر سال 37 هجري به امضا رسید و مقرر شد هشت ماه دیگر بعد از ماه رمضان 37 هجري
.( در دومه الجندل به اجرا درآید.( 2
*****
از پیمان صلح را در شرح حال اخنف بن قیس و اشعث بن قیس آمده، مراجعه « امیرالمؤمنین » تفصیل این داستان و حذف کلمه
نمایید.
. ر. ك: وقعه صفین، ص 510 و 511 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 58 و 59
داوري ظالمانه ابو موسی
تاریخ
اجراي حکمیّت یعنی ماه رمضان 37 هجري فرا رسید. امیر مؤمنان علیه السلام چهارصد مرد به فرماندهی شریح بن هانی به
دومه الجندل گسیل داشت و عبداللَّه بن عباس را براي امامت جماعت و مراقبت امور برگزید و ابو موسی را هم به همراه آنان
فرستاد. از دیگر سو معاویه نیز چهار صد نفر به سرکردگی عمروعاص به آن جا گسیل داشت در ضمن افراد سرشناس مثل
عبداللَّه بن زبیر و عبداللَّه بن عمر و دیگر رجال قریش را فراخواند و به همراه آنان فرستاد.
.( در چنین موقعیت خطیري، شریح بن هانی، ابو موسی را از اهمیت کاري که در پیش دارد، متذکر گردید.( 1
إنّ رأیی » : ابو موسی در برابر مردم عراق و شام که در آن جا منتظر داوري آنان بودند، ایستاد و پس از حمد و ثناي الهی گفت
و رأي عمرو قد اتفق علی أمرٍ نرجو أن یُصلح اللَّهُ به أمر هذه الاُمّه؛ اي مردم رأي من و عمروعاص بر امر واحدي تعلق گرفته
«. که امیدواریم با این کار، خداوند امر امت را به آن اصلاح نماید
عمرو عاص بلافاصله گفت: ابو موسی درست می گوید. بعد به ابوموسی توصیه کرد سخن بگوید. ابن عباس در این موقع
فریاد برآورد که: واي بر تو اي ابوموسی، او قصد فریب تو را دارد، اگر بر امر واحدي توافق کرده اید، بگذار ابتدا او سخن
بگوید؛ زیرا عمرو مرد مکار و فریب کاري است، گمان ندارم به عهدي که با تو بسته است، عمل کند. اما ابو موسی که بسیار
خرفت و نادان بود، بدون توجه به سفارش ابن عباس گفت:
ما به کار این امت نظر کردیم
و فهمیدیم که هیچ چیز بیش از وحدت نظر نمی تواند نابسامانی آن را اصلاح کند، از این رو من و هم تایم عمرو توافق
کردیم که علی و معاویه را از خلافت عزل کنیم و تعیین تکلیف این امر را به مشورت مسلمانان بگذاریم تا هر کسی را دوست
داشتند، انتخاب نمایند. من علی و معاویه را خلع کردم و این امر را به شما واگذار نمودم تا فرد شایسته اي را انتخاب نمایید.
ابو موسی پس از این سخنان در گوشه اي نشست، سپس عمروعاص برخاست و پس از حمد و ثناي الهی گفت:
این شخص مطالبی گفت، همان طور که شنیدید، او مولاي خود، علی را از خلافت عزل کرد، اینک من هم علی را مثل او
خلع می کنم ولی مولایم معاویه را به این منصب می گمارم؛ زیرا او کارگزار عثمان و خون خواه او و سزاوارترین مردم به این
مقام است.
ابو موسی وقتی سخنان پسر عاص را شنید، گفت: خدا تو را ناکام گرداند و موفق ندارد تو غدر و حیله کردي مَثَل تو مِثل
سگ است که اگر به او حمله کنی، حمله می کند و اگر او را رها کنیم، باز هم حمله می نماید. عمرو عاص گفت: تو هم
مانند چهارپایی می مانی که کتاب ها را حمل می کند.
شریح بن هانی نیز با تازیانه به عمروعاص حمله کرد و او را کتک زد و پسر عمروعاص به دفاع از او برخاست. شریح همواره
می گفت: اي کاش به جاي تازیانه با شمشیر بر او می نواختم و من از این کار بیش از هر چیز پشیمان هستم.
در
نتیجه این شکست مفتضحانه براي ابو موسی و خیانت به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام او به ناچار از رفتن به کوفه خودداري
کرد و سوار بر ناقه اش شد و با شرمندگی به مکه رفت. ابن عباس می گفت: قبیح باد چهره ابو موسی، با این که او را از
نیرنگ عمروعاص آگاه ساختم، ولی نیندیشید، سپس عمرو عاص و مردم شام به سوي معاویه رفتند و با او بر خلافت بیعت
.( کردند.( 2
ابو موسی که روزي حاضر نبود امیرالمؤمنین علی علیه السلام را حمایت نماید، پس از شهادت حضرت علیه السلام، وقتی
.( معاویه به نخیله آمد، وي از مکه به دیدار معاویه شتافت و گفت: درود بر تو اي امیرالمؤمنین و معاویه جواب او را داد.( 3
او سرانجام با کوله باري از گناه که بر او سنگینی می کرد، در سال 42 یا 52 هجري در کوفه یا مکه از دنیا رفت،( 4) تا در
قیامت پاسخ گوي خیانت خود باشد.
*****
و گفت و گوي او با ابو موسی در همین کتاب آمده است. « شریح بن هانی » شرح حال
. وقعه صفین، ص 545
. الغارات، ج 2، ص 656